مقاله شیطان از دیدگاه قرآن (رضا آشوری)

ساخت وبلاگ

از قدیم‌الایام افسانه‌ی شیطان همواره انسان‌ها را در دنیایی از ابهام و وحشت فرو برده و همچنان هم ادامه دارد. او از جنیان بوده و به خاطر عباداتی که انجام داده بود خداوند او را در خیل ملائکه جای داده بود و از ملائکه‌ی مقرّب خود گردانیده بود ولی به دلیل نافرمانی که از جانب او سرزد و منشأ این نافرمانی حسد و کبر بود از درگاه الهی رانده شد و از خارشدگان گردید.
او به جای اینکه توبه نماید و از خداوند طلب مغفرت نماید عمل خود را توجیه نمود و عامل گمراهی خود را خدا دانست و قسم خورد از آدم و فرزندان او انتقام بگیرد و آنان را گمراه نماید.
سؤالات بسیاری درمورد شیطان اذهان را به خود مشغول کرده که در این تحقیق سعی شده است با استفاده از آیات شریف قرآنی به برخی از آنها پاسخ مختصر و کوتاه داده شود.
این تحقیق در یک مقدمه و شش فصل و نتیجه‌گیری تنظیم شده است که فصل اول کلیات تحقیق، فصل دوم ماهیت ابلیس، فصل سوم ویژگی‌های ابلیس، فصل چهارم شیوه‌های تهاجم ابلیس و راههای مقابله با او، فصل پنجم روابط فردی و اجتماعی ابلیس و فصل ششم سرانجام و عاقبت ابلیس و در آخر هم نتیجه‌گیری شده است انشاءالله خداوند همه‌ی ما را از شرّ این دشمن قسم خورده در پناه خودش حفظ بفرماید.
مقدمه :

 

«شیطان» در لغت از ماده «شطن» به معنای دور شدن است، لذا به شیطان، شیطان می‌گویند چون از فرمان خدا سرپیچی نمود، پس از رحمت او دور شد، و در اصطلاح «شیطان» مفهومی عام دارد که شامل هر موجود متمرد و طغیانگر و خرابکار می‌شود خواه از جن باشد یا از انسانها و غیر آن، اما آن چه در این نوشتار با عنوان «شیطان» از آن سخن به میان می‌آید موجودیست از طایفه‌ی جن که رو در روی خدا ایستاد و نافرمانی کرد و در برابر حضرت آدم سجده نکرد.
در عالم آفرینش جدای از موجودات محسوس، موجودات غیرمحسوسی نیز وجود دارند که وجود آنها به واسطه‌ی آیات الهی ثابت شده است یکی از آن موجودات غیرمحسوس جن است که برای ما در شرایط عادی، قابل درک حسی نیست و از آنجایی که شیطان نیز از جن است بدیهی است که آن هم از موجودات واقعی غیرمحسوس به شمار می‌آید. مؤید این مطلب (جن بودن و غیرمحسوس بودن شیطان) آیه‌ی 50، از سوره‌ی کهف است که می‌فرماید: «وَ کانَ مِنَ الجِن» : ( او ]ابلیس[ از جن بود).
شیطان از جنس فرشتگان نبوده بلکه از طایفه‌ی جن بوده؛ چرا که شیطان دارای اولاد و ذریه است در حالی که فرشتگان فرزند ندارند، فرشتگان معصومند ولی شیطان معصوم نیست، شیطان از آتش آفریده شده اما فرشتگان از نور آفریده شده‌اند. فرشتگان رسول الهی‌اند در حالی که ابلیس از چنین مقام و مرتبه‌ای برخوردار نیست.
خلقت جن و شیطان بر خلقت انسان تقدم دارد، چرا که خداوند متعال در قرآن، سوره‌ی حجر، آیت26 و27 می‌فرماید: ( همانا ما انسان را از گل و لای سالخورده تغییر یافته، بیافریدیم و طایفه‌ی جن را پیش‌تر، از آتش گدازنده خلق نمودیم).
وجود شیطان از نظر نظام کلی ضرورت دارد و به عبارتی شیطان، سگ تربیت شده نظام آفرینش است،‌ برای هر کسی پارس نمی‌کند و هر کس را نمی‌گزد، در کل این نظام وجود شیطان رحمت است، اگر کسی سگ تربیت شده داشته باشد می‌فهمد در عین حال که این سگ و نجس‌العین و حرام گوشت است، خدماتی نیز دارد، بنابراین وجود شیطانی که انسان را به شر و معصیت دعوت کند از ارکان نظام عالم بشری است و نسبت به راه مستقیم او به منزله‌ی کنار جاده است و معلوم است که تا دو طرفی برای جاده نباشد متن جاده هم فرض نمی‌شود لذا القائات شیطانی خود مصلحتی دارد و آن این است که مردم عموماً به وسیله‌ی آن آزمایش می‌شوند و در کوره‌ی امتحان ناخالصی‌ها جدا می‌شوند.
خداوند از ابتدا شیطان را به عنوان شیطان نیافرید. بلکه او سالها، همنشین فرشتگان و از مخلوقات پاک بود ولی بعد، از آزادی خود، سوء استفاده کرد و وقتی در مقابل امر الهی مبنی بر سجده بر آدم قرار گرفت بنای سرکشی و طغیان گذارد.
قرآن جن و شیطان را به عنوان یک واقعیت مطرح کرده و ما نیز باید آنها را به عنوان یکی از واقعیات قرآن بپذیریم.
حزب شیطان کسانی‌اند که طوق بندگی و ولایت او را بر گردن نهاده‌اند کسانی که بارزترین نشانه‌شان نفاق و دشمنی با حق و فراموشی یاد خدا و دروغ و نیرنگ است.
بازار، میدان شیطان است، لذا امیرمؤمنان حضرت علی «علیه‌السلام»، در نامه‌ای به حارث همدانی می‌فرمایند: بپرهیز از نشستن بر سر گذرها و در مراکز عمومی و بازارها و مراکز تجارت، زیرا در آن جاها محل حضور شیطان و وسوسه‌های اوست، محل پیشامدها و تباه‌کاری‌هاست، شیطان سعی می‌کند افراد را برای تأمین منافع خودشان به دروغ، تهمت و انحراف بکشاند و به دنبال آن اضطراب و آشوب و نگرانی بوجود آورد. غالباً مردم در این جاها به امور دنیا و کارهای خلاف دین مشغول‌اند پس تا می‌توانی باید از مراکز و بازارها که میدان ابلیس است دور شوی تا داخل فتنه و فساد نشوی.
شیطان برای گمراه کردن انسان از مسیر حق، به امور مختلفی متوسل می‌شود؛ وسوسه، زینت دادن گناه و کارهای زشت، ایجاد فراموشی در انسان، وعده دادن به انسان، مشارکت در اموال و اولاد مردم، امر به فحشاء و منکر و نجوای شیطانی از جمله‌ی این امور است. (رضا آشوری، بهار 1389)
فصل اول : کلیات

 

کلیات تحقیق
 

1- تعریف و تبیین موضوع
 

قرآن مجید، از موضوعات مختلفی سخن به میان آورده است، موضوعاتی که هر کدام متضمن راهی به سوی شاهراه هدایت و حقیقت است، یکی از این موضوعات که قدمت آن به زمان خلقت حضرت آدم و حوا «علیهما‌السلام» برمی‌گردد، موضوع شیطان است.
شیطان از جمله موضوعات و مسائل پیچیده‌ای است که دسترسی کامل به حقیقت آن برای انسان میسر نیست، لذا آنچه ما مسلمانان از معرفت شیطان در دست و به آن اعتماد داریم جز از راه قرآن مجید و احادیثی که از پیشوایان معصوم (علیهم السلام ) نقل گردیده، حاصل نشده است.
آری، قرآن مجید و احادیث، مطمئن‌ترین مسیر برای رسیدن به معرفت و حقیقت شیطان است، پس هر کس طالب است دشمن دیرینه و قسم خورده‌ی خود را بشناسد، به ماهیت آن پی ببرد و از اهداف، ابزار، دام‌ها و برنامه‌های آن مطلع گردد لازم است گام در این دو راه قدسی گذارد و دشمن خود را با سخن دوست شناسد.
2- ضرورت و اهداف تحقیق

 

شیطان‌شناسی لازمه‌ی حیات آدمی است، هر که شیطان خود و شیطان زمانش را باید بشناسد ، تا بتواند بر او غلبه یابد.
معمولاً همین که سخن از مقوله‌ی شیطان به میان می‌آید اول از همه، به بررسی ماهیت و جنسیت او می‌پردازند که از پریان است یا از فرشتگان و یا از آدمیان و عالمیان، جنس شیطان هر چه که باشد؛ شیطنت، حرفه و هربه‌ حتمی اوست و نافرمانی و سرکشی و طغیان و تجاوز و معصیت‌سازی، تخصص همه‌ جایی و همیشگی‌اش می‌باشد.
پس باید و باید و باید او را شناخت، از اهداف و أغراضش اطلاع یافت. از دام‌ها وگام‌هایش خبر گرفت،‌ از وسوسه‌ها و دعوت‌های خبیثانه‌اش آگاه شد و به ابزارها و اماکن و روابطش پی برد تا بتوان در برابرش مسلح شد و از فریب و اغوای او درامان ماند.
3- پیشینه‌ی تحقیق

 

از آنجایی که قرآن ضمن آیاتی در سوره‌های مختلف و با عناوینی متفاوت به شیطان، ماهیت آن و نقش آن در گمراهی انسان اشاره نموده است؛ می‌توان گفت: بعد از قرآن در تمام تفاسیر به نوعی موضوع شیطان مورد بحث و بررسی قرار گرفته است ضمن اینکه، برخی از اهل قلم، مستقلاً به تدوین کتاب، در این باره اقدام نموده‌اند؛ لذا در این نوشتار سعی شده است علاوه بر تفاسیر از منابعی که مستقلاً به بحث و بررسی در موضوع شیطان پرداخته‌اند، بهره‌برداری شود.
4- فرضیه‌ها و سؤالات تحقیق

 

الف) شیطان، از جنس فرشتگان نیست.
ب) شیطان، قبل از خلقت انسان، با عنوانی دیگر موجود بوده است.
ج) فلسفه آفرینش شیطان چیست؟
د) آیا شیطان، از طایفه‌ی جن بوده است؟
5-روش تحقیق

 

در تألیف و نگارش این تحقیق از روش کتابخانه‌ای استفاده شده است. لذا سعی بر این بوده که با مراجعه به منابع معتبر، مطالب منقول در تحقیق، مطالبی معتبر و عاری از هر گونه تردید و شبهه باشد.
6- تعریف واژگان کلیدی

 

شیطان :
به معنای دور شده و متمترد می‌باشد. این کلمه به صورت مفرد هفتاد بار و به صورت جمع (شیاطین)، هیجده‌بار در قرآن آمده است.(1) به عقیده‌ی طبرسی و راغب از شطن یشطن می‌باشد به معنی دور شدن است علی هذا شیطان به معنی دور شده‌ی از خیر است به عقیده‌ی بعضی نون آن زائد است و اصل آن از شاط یشیط است و آن به معنی هلاکت است.(2)
ابلیس :
مراد از این کلمه در قرآن مجید موجودی است زنده، باشعور، مکلف، نامرئی، فریبکار و ... که از امر خدا سرپیچی کرد و به آدم سجده نکرد در نتیجه رانده شد و مستحق عذاب گردید او در قرآن اکثراً به نام شیطان خوانده شده و فقط در یازده محلّ ابلیس به کار رفته است.(3)
ابلیس نام غیرعربی است و اسم اصلی او عزازیل یعنی عزیز خداوند بوده است.(4)
از امام رضا (ع) نقل شده است نام او در اول حارث بوده است و بعد ابلیس نامیده شده زیرا از رحمت خدا مأیوس گردید.(5)
مَلَک ( به فتح میم و لام ) :
به معنی فرشته و معنای اصطلاحی آن به معنای رسالت است(6) و شاید بدین جهت باشد که هر یک از ملائک رسالت و مأموریت به خصوصی دارند چنانچه فرموده «جاعِلُ الْمَلئِكَهِ رُسُلاً أولی أَجْنَحْهٍ»(7) از اینکه ملک از چه چیزی خلق شده در قرآن کریم مطلبی نیست ملائکه موجودات پاک و فرمانبردارند و خداوند اموری را در عالم به آنها محوّل نموده است مثل میراندن مردمان، آوردن وحی، نوشتن اعمال انسانها، حافظان انسانها، حاملان عرش و ... .(8)
جن ( به کسر اول ) :
این کلمه حدود بیست بار در قرآن مجید آمده است جنّ در عرف قرآن موجودی است باشعور و اراده که به اقتضای طبیعتش از حواسّ بشر پوشیده می‌باشد و مانند انسان مکلّف و مبعوث در آخرت و مطیع و عاصی و مؤمن و مشرک و ... است و جنّ به معنای پوشیده است مثلاً به قلب، جنان می‌گویند چون که در میان بدن پوشیده است به سپر مجنه می‌گویند چون صاحب سپر را می‌پوشاند به باغ و مزرعه و چمن، جنّت می‌گویند چون روی زمین را می‌پوشانند و ...
بعضی از آنها به رسول خدا (ص) ایمان آوردند و برخی کافر شدن .آنها چون ما سخن می‌گویند و یکدیگر را به نیکوکاری دعوت می‌کنند و از عذاب خدا می‌ترسانند.(9)
نفس ( بر وزن فلس ) :
در اصل به معنی ذات است معانی دیگر هم دارد مثل روح؛ اللهٌ يَتوفی الأَنفس حینَ مَوْتِها(10) ، به معنای تأکید؛ جائِنی زیدٌ نَفْسَه، هم می‌باشد. در قرآن به معنای تمایلات نفسانی و خواهش‌های وجود انسان و غرائز او می‌باشد که با اختیاری که به او داده شده می‌تواند آنها را در مسیر حق یا باطل قرار دهد.(11)
وسوسه :
وسوسه به معنای حدیث نفس است یعنی کلامی که در باطن انسان وارد می‌شود خواه از شیطان باشد یا از خود انسان در مجمع فرموده وسوسه با صدای آهسته به سوی چیزی خواندن است و وسواس افکار بی‌فائده و مضرّی است که به ذهن خطور می‌کند که گاهی ازجانب شیطان است و گاهی از مردمان ناپاک، در هر صورت فقط پناه بردن به خدا انسان را از شرّ آنها مصون می‌دارد.(12)
فصل دوم : ماهیت ابلیس

 

1- « ابلیس »
 

نام خاص موجودی زنده، مکلّف، متمرد از فرمان الهی و رانده شده از درگاه وی واژه‌ی ابلیس در قرآن کریم یازده بار به کار رفته و نُه بار آن در ضمن داستان آفرینش آدم و فرمان سجده بر وی آمده است (بقره:آیه‌ی 34، اعراف:آیه 11، حجر: آیات 31و 32، اسراء: آیه 61، کهف؛ آیه 50، طه:آیه116، ص: آیات 74و 75)
شرح داستان براساس سوره‌ی اعراف که با تفصیل بیشتری به این موضوع پرداخته، چنین است: هنگامی که خداوند، بشر را از گِل آفرید و از روح خویش در او دمید، به فرشتگان فرمان سجده بر وی داد. همه‌ی فرشتگان، جز ابلیس سجده کردند؛ ولی او تکبّر ورزید و از سجده سرباز زد. وقتی خداوند سبب را پرسید، ابلیس گفت: من از او بهترم؛ زیرا مرا از آتش و او را از گِل آفریدی؛ آن‌گاه خداوند ابلیس را از آن مقام راند و او را لعنت کرد. ابلیس از خداوند تا روز بعثت مهلت خواست و خدا به او تا وقت معینی مهلت داد؛ سپس ابلیس سوگند یاد کرد که همه‌ی بندگان به جز مخلصان را از راه به در برد و خداوند به او و پیروانش وعده‌ی جهنم داد.(13)
در دو مورد دیگر نیز واژه‌ی ابلیس آمده است: یکی در سوره‌ی سبا آیه‌ی 20 که به پیروی قوم سبا از او اشاره دارد و دیگری در سوره‌ی شعرا، آیه‌ی 95 که پایان کار او و پیروانش در روز بازپسین را گزارش می‌دهد.
واژه‌ی شیطان و شیاطین نیز 88 بار در قرآن به کار رفته که در بسیاری از موارد به معنای ابلیس است.(14)
شیطان، اسم جنس و نامی فراگیر برای هر موجود شریر متمرد و فریب‌کار است.(15) از بررسی موارد کاربرد واژه‌ی شیطان در قرآن کریم و گفته‌ی مفسران برمی‌آید که در اغلب موارد، مقصود از شیطان یا دست کم، مصداق بارز آن، همان ابلیس است. برخی تصریح کرده‌اند که شیطان اغلب به معنای ابلیس به کار رفته و عَلَم بالغلبه (برای آن شده است) و به نظر برخی «الشیطان» همه جا مترادف ابلیس است.(16) قرآن پس از سرباز زدن ابلیس از سجده، او را «شیطان» یاد می‌کند. (بقره:آیه‌ی36؛ اعراف: آیه20، طه: آیه 117) در پاره‌ای از آیات دیگر، واژه‌ی شیطان معنایی جز ابلیس را نمی‌رساند؛ به طور مثال، در آیه‌ی (وَ قالَ الشَیطانُ لَمّا قُضِيَ الْأمرُ إِنَّ اللهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ) (ابراهیم، آیه22) به اتفاق گفته شده که مقصود از «شیطان»، جز ابلیس موجود دیگری نیست؛ البته در پاره‌ای از موارد چون آیه (الْشَیطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقرَ) (بقره، آیه268) در اینکه مقصود، ابلیس است یا دیگر فریب‌کاران جن و انس را نیز دربرمی‌گیرد، اختلاف‌ نظر وجود دارد.(17)
برآیند کاوش‌ها آن است که مقصود از مفرد معرفه (الشیطان)، ابلیس است، مگر آنکه قرینه‌ای برخلاف باشد و در بیشتر موارد، مقصود از مفرد نکره (شیطان) نیز ابلیس به شمار می‌رود و صیغه جمع آن (شیاطین) نیز ابلیس را که یکی از مصادیق روشن است، فرا می‌گیرد.(18)
برابر برخی روایات، نام اصلی ابلیس، حارث (حرث) بوده است که به دلیل عبادت طولانی، او را عزازیل، یعنی عزیز خدا، خطاب می‌کردند. وی پس از عجب، ابلیس نامیده شده و پس از امتناع از سجده و رانده شدن از درگاه الهی، الشیطان نام گرفت.(19)
2- وجود ابلیس :

 

عده‌ای، ابلیس را همان نیروی درونی غرایز انسان که او را به سوی شر فرا می‌خواند دانسته‌اند.(20) تعابیر قرآن، ابلیس را به صراحت موجودی حقیقی، نه پنداری و نه همان نفس اماره معرفی می‌کند که نه به صورت استقلالی، بلکه در حیطه‌ی حاکمیت خداوند، آدمیان را به شر و گناه فرا می‌خواند، از این رو وجود شیطان که به شر و معصیت فرا می‌خواند، از ارکان نظام عالم انسانی شمرده می‌شود نظامی که بر سنت اختیار جریان داشته و هدف آن سعادت نوع انسان است(21) و از آیاتی مانند: (فَقُلْنا یا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوُّلَكَ وَ لِزَوْجِكَ) (طه، آیه117) استفاده می‌شود که خداوند، ابلیس را به طور مشخص و روشن به آدم و حوا شناسانده و از آیاتی مانند: (هَلْ أَدُلُّكَ عَلی شَجَرَهِ الْخُلْدِ) (طه، آیه120)، (قاسَمَهُما إِنّی لَكُما لَمِنَ النّاصِحِینَ) (اعراف، آیه21) که گفت‌و گوی آدم و ابلیس را گزارش می‌کند، به دست می‌آید که ابلیس مخاطبی آشنا برای آدم بوده است؛ چنانکه پاره‌ای از روایات، از تمثل و سخن گفتن وی با بسیاری از پیامبران چون آدم، نوح و ابراهیم و ... و شنیدن صدای او از سوی امامان معصوم دلالت دارند(22) ؛ همچنین به تصریح قرآن، ابلیس از ذریه (کهف، آیه50)، حزب (مجادله، آیه 19)، و لشکریان سواره و پیاده نظام (اسراء: آیه95؛ اسراء: آیه64)؛ برخوردار است.
3- ابلیس از جن :

 

درباره‌ی اینکه ماهیت و حقیقت ابلیس از جن است یا ملائکه، دو دیدگاه مهم وجود دارد و عده‌ای آن را از دسته جن می‌دانند و عده‌ای از گروه ملائک، ولی چون براساس آیات و روایات دیدگاه نخست صحیح می‌باشد، از ذکر دیدگاه دوم صرف نظر می‌کنیم.
حسن بصری و قتاده در روایات، ابن‌زید، بلخی، رمانی و بسیاری دیگر چون سید مرتضی، ابوالفتوح رازی(23) ، زمخشری(24) ، قمی ، سید قطب و مغنیه؛ ابلیس را از جن می‌دانند. شیخ مفید، شیعه را بر این رأی دانسته و فخر رازی آن را به معتزله نسبت داده است. بسیاری از دارندگان این رأی، به استناد پاره‌ای از روایات، او را پدر جن (ابوالجن) دانسته‌اند در برابر حضرت آدم که او را ابوالانس است(25) صاحبان این رأی افزون برخی روایات، ادله‌ی ذیل را نیز اقامه کرده‌اند:
الف) به تصریح قرآن، ابلیس از جنیان بوده است: (فَسَجَدوا إِلّا إبلیسَ کانَ مِنَ‌الجِنَّ فَفَسَقَ عَنْ أمْرِ رَبَّهُ) (کهف، آیه50)
ب) برابر آیات قرآن، انسان از خاک، و جن از آتش آفریده شده‌اند (حجر، آیات 26و 27) و طبق روایات، آفرینش ملائک از نور، ریح و روح بوده و ابلیس، جنس خود را از آتش معرفی کرده است: (خَلَقْتَنی مِن نارٍ وَ خَلْقَتَهُ مِنْ طِینٍ) (ص، آیه76) بر این اساس، ابلیس از جنیان است که از آتش آفریده شده‌اند.
ج) ابلیس که استکبار ورزید و از انجام فرمان خداوند سرباز زد نمی‌تواند از ملائک باشد؛ زیرا ملائک معصومند و هرگز در برابر فرمان الهی سرپیچی وگناه نمی‌کنند: (لا يَعْصوُنَ اللهَ ما أمَرَهُمْ وَ ما يُؤْمَرونَ) (تحریم، آیه6) بلکه از جن است که برخی فرمان‌بردار و برخی منحرفند: (وَ أنا مِنّا الْمُسلِموُنَ وَ مِنّا الْقاسِطوُنَ)، (وَ أنا مِنَّا الصّالِحوُنَ وَ مِنّا دُونَ ذلِكَ كُنّا طَرائِقَ قِدَداً) (جن، آیه11)
د) ابلیس که از کافران بود و از امر الهی سرپیچیده نمود نمی‌تواند از ملائک باشد؛ زیرا خداوند فرشتگان را رسولان خویش معرفی کرده است: (جاعِلِ الْمَلائِكَهِ رُسُلاً) (فاطر، آیه1) و کفر و فسق در ساحت رسولان الهی راه ندارد.
د) ابلیس که به تصریح قرآن، ذریه و نسل دارد، از جن است(26) ؛ (أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرّيَتَهُ أوْلِیاءَ مِنْ دُونِی) (کهف، آیه50) زیرا جنیان دارای جنسیت، آمیزه و در نتیجه تولد و تناسل‌اند: مردانی از آدمیان به مردانی از جن پناه می‌برند: (وَ أُنَّهُ کانَ رِجالٌ مِنَ الْإنْسِ يَعوذونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنَّ) (جن، آیه6) و در وصف زنان بهشتی می‌فرماید: دست هیچ انس و جنی پیش از ایشان به آنها نرسیده است: (لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَلا جانٌّ) (الرحمن، آیات 56 و 74) در حالی که فرشتگان از جنسیت و در نتیجه از توالد و تناسل مبرا هستند: (وَ جَعَلوا الْمَلائِكَهَ الَّذینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً أَشْهِدوا خَلْقَهُم) (زخرف، آیه19)
براساس این دیدگاه، شمول فرمان سجده با استثنای ابلیس از ملائک نشان دهنده‌ی آن نیست که وی جزو فرشتگان بوده است، زیرا این استثنا، یا استثنای منقطع است؛ یعنی استثنایی است که مستثنا (ابلیس) از جنس مستثنا منه (ملائک) نیست که این نوع استثنا درکلام عرب متداول بوده است و کاربرد فراوانی دارد یا استثنایی متصل است؛ اما به ادله ذیل، در ردیف فرشتگان شمرده می‌شده است.(27)
یک: به علت فزونی تعداد ملائک، لفظ ملائک از باب تغلیب بر ابلیس نیز اطلاق شده است.
دو: از آنجا که ابلیس در معیت ملائک به عبادت اشتغال داشت، ولی ملائک که مقامشان از وی برتر بوده، به سجده مأمور شدند ابلیس که از جنس جن و همراه ایشان بود به طریق اولی به سجده کردن سزاواتر است.(28)
سه: به دلیل آنکه ابلیس از نظر فعل، فرشته و از جهت نوع، از جن بوده، امر به فرشتگان، او را نیز در برگرفته است.
چهار: ضمیر جمع در «فسجدوا» به همه‌ی مأموران به سجده باز می‌گردد که اعم از فرشتگان و جنیان است؛ ولی خداوند به ذکر ملائک که با همه‌ی علوشان، مأمور به تذلل و خضوع در برابر آدم بوده‌اند، بسنده کرده است.(29)
فصل سوم: ویژگی های ابلیس

 

1- صفات ابلیس
 

در قرآن کریم برخی از اوصاف این موجود شریر ارائه شده که بدین شرح است:
1- مستکبر (بقره، آیه34)
2- کافر (بقره، آیه 34؛ ص، آیه74)
3- کفور «ناسپاس» (اسراء، آیه27)
4- فاسق (کهف، آیه50)
5- عصی «عصیان‌گر» (مریم، آیه 44)
6و 7- مارد و مرید «سرکش» (صافات، آیه77 ؛ نحل، آیه98)
10- مدحور «رانده» (اعراف، آیه18)
11- ملعون «مهلت یافته» (اعراف، آیه15)
13- عَدُوّ، عَدوٌ مبین «دشمن‌، دشمن آشکار» (یاسین، آیه 60؛ کهف، آیه50؛ فاطر، آیه6؛ بقره، آیه208 و 168؛ انعام،‌آیه 142؛ یوسف، آیه5)
14- ساءَ قَرین «هم دم بد» (نساء، آیه 38)
15- خذول «فروگذارنده انسان» (فرقان، آیه 29)
16- مُضِلّ «گمراه کننده‌ی آشکار» (قصص، آیه15؛ ص، آیه82)
17- غرور، «فتنه‌گری، فریب‌کاری» (اعراف، آیه 22 و 27؛ طه، آیه120)
18- وعده کاذب و برانگیختن آرزو (نساء، آیه120)
19- دعوت‌گری به سوی جهنم (لقمان، آیه 21)
2- علت رانده شدن ابلیس :

 

برابر آیات قرآن، سرپیچی ابلیس از امتثال فرمان خداوند در سجده بر آدم، موجب رانده شدن او از مقام قرب الهی و خواری وی شد: (فَسَجَدُوا إِلّا إِبلیسَ ... قالَ فَاهْبِط مِنها فَما يَکونَ لَكَ أَن تَتَکبرَ فیها فأخرَجْ إِنَكَ مِنَ الصاغرین) (اعراف، آیات 11 تا 13)
عصیان و تمرد ابلیس در استکبار و حسد او ریشه دارد.(30) دقت در آیات سوره‌ی حجر،‌ از تعصب شدید وی درباره‌ی جنس خویش در برابر ماده نخستین آفرینش آدم پرده برمی‌دارد؛ آنجا که به صراحت می‌گوید: من آن نیستم که برای بشری آفریده شده از گلی خشک، سیاه و بدبو سجده کنم: (قالَ لَم أَكُنْ لَاَ سْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَه مِنْ صَلصالٍ مِنْ حَمأ مَسْنونٍ) خداوند در پی این تعصب او را از آن مقام راند «قالَ فَاخْرُج مِنْها فَإِنَّكَ رَجيِمٌ» بر پایه روایتی از امام زین‌العابدین (ع) نخستین گناهی که معصیت خداوند بدان صورت گرفت، کبر ابلیس بود.(31)
حسادت ابلیس در برابر کرامت ذاتی انسان که موجب خضوع و تکریم همه‌ی فرشتگان در مقابل حضرت آدم شد، عامل دیگر سرپیچی ابلیس است که می‌توان آن را از آیات سوره‌ی اسراء استفاده کرد: آیا برای کسی که از گل آفریدی، سجده کنم؟ چرا او را بر من برتری دادی؟ اگر تا روز قیامت مهلتم دهی، به طور قطع فرزندانش را جز اندکی لجام زده، به دنبال خود کشانده، آنان را مستأصل خواهم کرد: ( قالَ أ أسْجُدَ لِمَنْ خَلقْتَ طیناً) قالَ أَرَأیتَكَ ألذّی كَرَّمْتَ عَليَّ لَئنْ أَخَّرْتَنِ إلی يَومِ ‌القیامه لَأَخْتَنِكُنَّ ذرُيَته إلّاَ قلیلا) (اسراء، آیات 61 و 62) استفهام انکاری و گفتار اعتراض‌آمیز ابلیس در برابر تکریم مقام آدم، نشان دهنده‌ی اوج حسادت او به آدم است. امام علی (ع) در تبیین استکبار ابلیس، به تعصب و حسادت وی اشاره کرده و او را سر سلسله مستکبران و پیشوای متعصبان و حسودان بر آدم خوانده است.(32)
3- فلسفه آفرینش و امهال ابلیس :

 

طبق آیات، ابلیس از انجام فرمان الهی درباره‌ی سجده بر آدم سرباز زد و از جایگاهی که در آن قرار داشت،‌ رانده شده؛ پس از آن، از خداوند خواست که او را تا روز قیامت مهلت دهد و خداوند نیز آن را پذیرفت: (قال أنْظُرنی الی يَوم یبعثون* قال فَإنّک مِنَ المنظَرین) (حجر، آیات 36 و 37) چون از ابلیس جز شرارت برنمی‌خیزد، همواره این پرسش مطرح بوده است که چرا خداوند با شناختی که از ابلیس داشت،‌ او را آفرید و مهلت خواهی او را پس از رانده شدن، پذیرفت. گرچه حکمت آفرینش شیطان بسیار است و جز خدا کسی بر همه‌ی آنها احاطه ندارد(33) ، فیلسوفان، متکلمان و مفسران، براساس مبانی خود پاسخ‌های گوناگونی داده‌اند:
1- آفرینش ابلیس به اعتبار وجود نفسی‌اش جز خیر نیست و به اعتبار وجود لغیره و اضافی آن نیز نفعش از شر او بیشتر است؛ زیرا هستی هر موجود، دو گونه اعتبار می‌شود: وجود فی نفسه ( نفسی) یعنی اعتبار موجود به خودش، و وجود لغیره (اضافی) یعنی سنجش و اعتبار آن موجود، به موجودات دیگر.
وجود نفسی هر موجود که آفرینش بدان تعلق می‌گیرد، جز خیر نخواهد بود و جز به نیکویی متصف نمی‌شود؛ همچنین براساس حکمت الهی، وجود اضافی موجود به موجودات دیگر نیز باید نفعش از ضررش بیشتر باشد. آفرینش شر مطلق، شر غالبی بر خیر، یا خیر و شرمساری، با حکمت الهی سازگار نیست(34) ؛ بر این اساس و از آنجا که وجود ابلیس، شر محض نیست؛ بلکه شر آمیخته به خیر است و چون جنبه‌ی خیر او از جنبه‌ی شرش بیشتر است، در مجموع، وجودش برای جهان هستی خیر است، نه شر، و اگر موجودی، منفعتی اعظم یا دفع مفسده‌ای اکبر را در برنداشته باشد،‌ آفریده نمی‌شود؛ از این رو همانگونه که انسان از الهام ملک منتفع می‌شود، از وسوسه شیطان نیز بهره می‌برد.
اگر اوهام شیطانی نبود، اولیای الهی برای کشف حقایق در جست و جوی براهین برنمی‌آمدند. چه بسا آدمی از عداوت دشمن، بیشتر از محبت دوست بهره‌مند می‌شود. یکی از فوائد عداوت دشمنان، سرعت بازگشت به سوی خداست.
از امام علی (ع) نقل شده که فرمود: خدا می‌خواهد کرامتش را بر مؤمنان ظاهر سازد؛ زیرا اگر ابلیس و وسوسه‌هایش نبود، نور معرفت بر دل مؤمن نمی‌تابید و عطر محبت از آن پیدا نمی‌شد.(35)
بدین سان وجود ابلیس برای افراد با ایمان و ره‌پویان راه حق زیان‌بخش نیست؛ بلکه وسیله پیشرفت و تکامل است.(36)
2- وجود ابلیس و شرور دیگر به خودی خود برای انسان خوب یا بد نیست؛ بلکه خوب یا بد بودن هر چیز، به نوع واکنش انسان در برابر آن بستگی دارد؛ بر این اساس، وجود ابلیس در صورتی که از او پیروی شود، شر، و در صورت مخالفت، خیر و موجب تعالی است.
3- وجود ابلیس برای نظام عالم انسانی که بر سنت اختیار و سعادت نوع بنا شده، ضرورت دارد. مرتبه وجودی انسان ایجاب می‌کند که آزاد و مختار باشد تا بتواند کمال و فعلیت خویش را از راه اختیار و انتخاب بدست آورد؛ از این رو همواره باید بر سر دو راه: (وَ هَدْیناهُ النَّجْدَيْن) (بلد، آیه 10) و میان دو دعوت (فَالْهَمَهُما فُجورَها و تَقْواها) (شمس، آیه8) قرار گیرد.(37) راه راست و صراط مستقیم که همان راه سعادت و رهایی او است و فطرت و فرشته، وی را به این راه می‌خوانند و بی‌راهه و فجور که شیطان با وسوسه‌های خویش در جهت سوق انسان به آن سو ایفای نقش می‌کند؛ بنابراین، وجود شیطان که به شرارت می‌خواند ضرورت دارد؛ زیرا طاعت بدون معصیت بی‌مفهوم است و با بطلان طاعت و معصیت، ثواب، عقاب و رسالت هم باطل می‌شود.
4- آفرینش ابلیس، برای امتحان بندگان است: (وَ ما کانَ لَه عَلَیهِم مِنْ سُلطان الّا لِنَعلَمُ مِن یؤمِنُ بال آخره مَمَن هُوَ مِنْها فی شک) (سبأ، آیه 21) خداوند، القائات شیطان را برای بیماردلان و سنگ دلان مایه آزمایش قرار داده است: (لِيَجْعَلَ ما يُلِقی الشَيْطان فِتْنَته لِلَّذینَ فی قُلوبِهم مَرضُ وَ القاسيَهِ قُلوبُهُم) (حج، آیه 53) ابلیس، با بهره‌گیری از هوای نفس انسان، او را وسوسه کرده، در بوته‌ی آزمایش قرار می‌دهد. تکلیف و هدایت‌پذیری، بدون آفرینش ابلیس تحقق نمی‌یابد. دو آیه 43 انعام و 48 انفال نیز به تزیین اعمال انسان برای وی از سوی شیطان اشاره دارد. خدا اجازه چنین فتنه‌گری را از آن رو به شیطان داده تا آزمایش‌ بندگان، کامل و زمینه‌ی تربیت بشر فراهم شود.(38)
برابر آیات پیشین، مصلحت القائات شیطانی، آزمون عامه‌ی مردم است و امتحان، از سنن الهی حاکم بر عالم انسانی به شمار می‌رود که سعادت و شقاومت انسان بدان بستگی دارد و البته در این صحنه پیکار، خداوند انسان را در مقابل وسوسه‌های شیطان بی‌دفاع واننهاده است؛ بلکه با اعطای عقل، فطرت پاک و عشق به تکامل، انسان را به سوی حق رهنمون کرده و با تزئین ایمان در قلب وی و شناساندن فجور به وی او را در مقابل شیطان مجهز و مؤید کرده است.(39)
به گفته‌ی برخی نسبت ابلیس با ملائک، نسبت وهم به قوه عاقله است. همان گونه که وجود وهم در عالم صغیر، در ادراک جزئیات لازم است البته اگرچه موجب غلط و کفر می‌گردد، ولی ضرر آن با حکمت و برهان دفع می‌شود. وجود شیطان نیز برای عمارت نشئه دنیایی ضرورت دارد و شر او با نور اسلام و شریعت دفع می‌شود.(40)
فصل چهارم: شیوه‌های تهاجم ابلیس و راههای مقابله با او

 

1-ابلیس و پیامبران
 

از آنجا که ابلیس دشمن انسانیت است، نسبت به هر انسان دشمنی می‌ورزد، اگرچه در بندگان مخلص نفوذی ندارد، بلکه نسبت به خود آنان مطیع و منقاد است ولی در برنامه‌های موردنظر آنان رخنه ایجاد می‌کند. بدین روی ابلیس و یارانش در برابر همه‌ی پیامبران به دشمنی آشکار برخاسته‌اند: «وَ كَذلَكَ جَعَلْنا لَكُلِّ نَبيٍ عَدُواً شَیطِینَ الإنْسِ وَ الجِنِّ» (انعام/ 6، 112) و در جهت مقابله با اهداف وآرزوهای انبیا، کوشش‌هایی فریب کارانه پی افکنده‌اند: «تَا اللهِ لَقَدْ أرْسَلنا إلی أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُم الشَّیطَنٌ أَعْمَلَهُمْ» (نحل/ 63، 16) و نیز «وَ ما أرسَلْنا مِنْ قَبْلِكً مِنْ رَّسولٍ وَ لا نَبِيٍ إلا إذا تَمَنَّی إلقی الشََیطنُ فی اُمْنيَّه» (حج، 52)
براساس روایتی از امام صادق و امام رضا (ع) ابلیس از زمان آدم به بعد نزد انبیا حضور می‌یافته و با آنان گفت و گو می‌کرده است.
در قرآن کریم و روایات، گوشه‌هایی از اقدام ابلیس بدین شرح انعکاس یافته است:
الف- آدم «علیه‌السلام»:
کوشش‌های خصمانه ابلیس بر ضد حضرت آدم مشتمل بر وسوسه: «فَوَسْوَسَ إِلَیهِ الشَیطنُ» (طه، 120) سوگند دروغ مبنی بر خیرخواهی: «وَ قاسَمَهُما إِنی لَكُما لَمِنَ النَّصحینَ» (اعراف،12) فریب‌کاری و ایجاد زمینه هبوط مشقت‌آمیز از بهشت:
«فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطنٌ عَنْها فَأخْرَجَهُمَا مِمّا كَانَا فِیهِ وَ قُلْنَا أهْبِطُوا» ( بقره، 36) در آیات قرآن گزارش شده است. افزون بر موارد پیشین، پس از توبه هنگام انجام مناسک حج که با آموزش جبرئیل صورت می‌پذیرفت، بارها خود را نمایاندند که به اشاره فرشته وحی، از سوی حضرت آدم رانده شد.(41) وی درباره‌ی اسم‌گذاری فرزند نیز چنان وسوسه کرد که نزدیک بود میان آدم و حوا اختلاف‌هایی پدید آید ابلیس پس از تولد فرزندان آدم آنان را به عرصه نزاعی کشاند که به قتل هابیل منجر شد.(42)
ب- ابراهیم «علیه‌السلام»:
یکی از آزمون‌های الهی برای حضرت ابراهیم (ع)، رؤیای مأموریت قربانی کردن فرزند بود که ابلیس کوشید با وسوسه او و ایجاد تردید در همسر و فرزندش، مانع تراشی کند؛ ولی طبق آیات 104-105 صافات«وَ نَدَايَنهُ أنْ يَأِبرَاهیمُ * قَدْ صَدًّقْتَ الرُّءيَا» خداوند او را از صادقه بودن رؤیا مطمئن ساخت. از ابن عباس نقل می‌شود هنگامی که ابراهیم (ع) مشغول انجام مناسک بود ابلیس سه بار بر وی ظاهر گشت که با واکنش سخت پرتاب سنگ از سوی ابراهیم مواجه شد که هم اکنون نیز حرکت نمادین آن (رمی جمرات) جزء مناسک به شمار می‌رود. ابلیس در طراحی، آموزش و ساخت منجنیق نیز که در پرتاب حضرت ابراهیم به درون آتش به کار گرفته شد، نقشی اساسی ایفا کرد.(43)
ج-سلیمان «علیه السلام»:
خداوند قدرت فرمان‌روایی بر جنیان و شیاطین را به حضرت سلیمان عنایت فرمود: «وَ مِنَ الشیطین مِنْ یغوصون له» (انبیاء ، 82) ( وَ الشَیطین کلَّ بَنّاءٍ وَ غَوّاصٍ) (ص/38، 37) اما وی را نیز با یکی از آنان آزمود: ( وَ لَقَد فَتنا سلیمن وَ ألْقَینا علی كُرسیه جسداً) (ص/38، 34) ولی آنان با آموزش سحر و جادو به امت وی، به انتشار کفر و فساد دست زدند: (وَ ما كَفَر سُلیمن وَ لکنًّ الشَیطینَ كَفَروا يُعَلِّمونَ النّاسَ السِّحْرَ) (بقره/ 102)
چگونگی این آموزش و نشر، در روایات چنین گزارش شده است: ابلیس پس از مرگ سلیمان، تمام آموزه‌های سحر‌آمیز را در کتابی گرد آورد و در ابتدای آن نگاشت: این آن چیزی است که آصف بن برخیا برای سلیمان بن داوود از گنجینه‌های علوم نگاشته است.(44)
براساس آیه پیشین، این آموزه‌ها را شیاطین به مردم آموختند.
د-ایوب «علیه‌السلام»:
ایجاد زمینه پیدایش امور مشقت آفرین و سخت برای ایوب (ع) پیامد کوشش‌های ابلیس بود: (أنی مسنی الشیطان بِنُصُبِ وَ عذاب) (ص/41)
این کوشش‌ها که از حسادت ابلیس بر عبودیت و شکرگزاری ایوب نشأت می‌گرفت، فقط به خود او منحصر نمی‌شد، بلکه همسر وی را که دختر حضرت یعقوب بود نیز دربرگرفت؛ به گونه‌ای که برای رهیدن از آن همه مشکلات، همسر وی را به سجده در برابر خود دعوت کرد. افزون بر این، امت را با تمسک به ادله واهی از تماس و هدایت جویی از وی باز می‌داشت.(45)
ه- یوشع (علیه السلام):
فراموشاندن آوردن ماهی به وسیله‌ی یوشع که گفته شده قرآن از او با عنوان (فتاه) (کهف/ 60) یاد کرده، کوششی از سوی ابلیس گزارش شده است که (وَ ما أنْسنيِه إلّا الشَّیطنَ اَنْ اَذْكُرَه) (کهف/ 63)
و-یوسف «علیه السلام»:
برانگیختن آتش حسادت در برادران که سختی‌های بسیاری را در زندگی یوسف در پی داشت: (اَنْ نزعْ الشَيْطَن بَيْنی و بَيْنَ إِخْوَتی) (یوسف/ 100) نیز فراموشاندن بازگویی داستان یوسف نزد عزیز مصر به وسیله‌ی همبند آزاد شده‌ی وی که موجب بقای یوسف در زندان تا چندین سال دیگر شد، از اقدام‌های خصمانه ابلیس بوده است.(46)
ز- موسی «علیه‌السلام»:
کوشش برای کشاندن موسی (ع) به حمایت یکی از یاورانش در بنی‌اسرائیل که به مرگ دشمنش منتهی شد، به صراحت اقدامی از سوی شیطان معرفی شده است: (فَوَ كَزَهُ مُوسی فَقَضی عَلیهِ قالَ هذا مِن عَمِل الشَّيْطن) (قصص/ 28، 15) افزون بر مورد پیشین، ظاهر شدن ابلیس بر موسی در کوه طور، دروغ‌گویی به امت وی، تحریک سامری و پدید آوردن زمینه‌ی گوساله‌پرستی از دیگر اقدام‌های ابلیس بر ضد حضرت موسی (ع) است که در روایات ذکر شده است.
ح- حضرت لوط «علیه السلام»:
برابر روایات، ابلیس نخست قوم لوط را به ارتکاب عمل زشت لواط فراخواند سپس همجنس‌گرایی را میان زنان نیز رواج داد.(47)
ط- حضرت عیسی «علیه‌السلام»:
از ابن عباس روایت شده که حضرت عیسی (ع) در 30 سالگی به پیامبری مبعوث شده و معجزه‌های خویش را در میان مردم آشکار ساخت. ابلیس نزد وی آمد و با گوش زد کردن ولادت او بدون آن که پدری داشته باشد و با تأکید بر سخن گفتن وی در گهواره و با تکیه بر معجزه‌هایش چون شفای بیماران و زنده کردن مردگان و عبور از دریا بدون آن که در آب فرو می‌رود، به وی گفت:
تو به بالاترین درجه‌ی ربوبیت رسیده‌ای و روزی خواهد آمد که بر آسمان‌ها و زمین و هر کس در آنهاست، برتری‌یابی و آن دو را اداره کرده، به دیگران روزی دهی!
حضرت عیسی(ع) پس از ذکر هر یک از موارد پیشین، آن را به خداوند منتسب ساخته، در پایان چنان به عبادت و تضرع خداوند بزرگ پرداخت که ابلیس هراسان از نزد او گریخت.(48)
افزون بر مورد پیش گفته شده در کوه «اریحا» به صورت پادشاه فلسطین نزد حضرت آمد و گفت: ای روح‌الله! تو که مردگان را زنده می‌کنی و بیماران را بهبود می‌بخشی، خود را از کوه پرتاب کن! حضرت عیسی (ع) در پاسخ او فرمود:
در آن گونه امور، خداوند به من اجازه داده است؛ ولی در این اقدام چنین نیست و در روایت دیگری فرمود: بنده هرگز خدای خویش را نمی‌آزماید.(49)
براساس روایات، روزی ابلیس نزد عیسی (ع) آمد و برای شبهه‌افکنی پرسید: آیا خداوند می‌تواند همه جهان را در تخم مرغی جا دهد بدون آنکه تخم مرغ را بزرگ کند؟ حضرت عیسی (ع) فرمود: خداوند هرگز به ناتوانی وصف نمی‌شود. وانگهی، چنین عملی فی‌نفسه محال و نشدنی است.(50)
ی- حضرت یحیی و زکریا «علیه‌السلام»:
حضرت یحیی که از کودکی به نبوت برگزیده شد، از همان آغاز، مردم را به عبادت خداوند؛ فراخواند ولی پس از نهی پادشاه از ازدواج با خواهرزاده خود به تحریک ابلیس کشته شد. پدرش حضرت زکریا نیز پس از شهادت وی گریخت و در درختی پنهان گشت، ولی به راهنمایی ابلیس، مردم آن درخت را بریدند و زکریا را نیز به شهادت رساندند. گونه‌های دیگر روایت پیشین، علت گریختن زکریا را نشر اتهام‌های نادرست بر ضد وی در میان مردم دانسته‌اند.(51)
ک- پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم :
قرآن فقط از کوشش ابلیس در فراموشاندن: « وَ‌ إِمّا يَنْسَّنكَ الشَّيْطن» (انعام/ 6، 68) واخلال درتحقق آرزوی پیامبر گرامی اسلام در هدایت امت: «أَلقَی الشَّيْطنَ فی أمْنيَتِه» (حج/ 52) پرده برداشته است؛ ولی در روایات، گزارش‌های بیشتری درباره‌ی اقدام‌های ابلیس بر ضد آن حضرت ارایه شده است؛ حضور در اجتماع دارالندوه که برای کشتن پیامبر (ص) تشکیل شده بود، تحریک مشرکان برای رفتن به جنگ بدر و احزاب و هدایت آنان در منازعه با پیامبر «صلی الله علیه و آله و سلم» تحریک عمر و بن عبدود در جنگ خندق، کم جلوه دادن تعداد مسلمانان در چشم کافران برای تقویت روحیه‌ی آنان و لشکرکشی شیاطین در برابر مسلمانان حتی فراخوان همه‌ی لشکریانش در روز غدیر، نمونه‌هایی از این اقدام‌ها است.
در تفاسیر نیز گزارش‌هایی از گفت و گو، مجادله، وسوسه و کنش‌های خصمانه دیگر ابلیس بر ضد انبیاء و اولیای الهی ارائه شده است. روایات درمورد شرارت‌ها و گفت‌و گوی ابلیس با پیامبرانی چون نوح، ابراهیم، داوود، زکریا، ذی‌الکفل (بنابراین که وی از پیامبران باشد)، موسی، عیسی و پیامبر گرامی اسلام (ص) و در زمان حیات و پس از رحلت آن حضرت با امام علی (ع) نیز گزارش‌هایی را ارایه کرده‌اند.
روشن است که به سبب عصمت انبیا، کوشش‌های گوناگون ایذایی و وسوسه‌های تعب‌انگیز ابلیس، در نفوس پیامبران تأثیری بر جای نمی‌گذارد؛ بلکه به جهت مصالحی مانند آزمودن آنان بوده است. اقدام‌های فریب‌کارانه وی برای گمراهی امت‌های آنان نیز گرچه زحمات بیشتری را برای پیامبران در پی داشت، هرگز مانع تحقق اهداف و آرزوهای آنان نبوده است.
2- اهداف و شیوه‌های ابلیس :

 

قرآن کریم ابلیس را دشمن آشکار انسان شناسانده(52) از همین‌رو، ابلیس پس از گرفتن مهلت از خداوند، سوگند یاد کرد که همه‌ی بنی‌آدم به جز مخلصان را گمراه کند:
«قالَ فَبِعِزَتِكَ لَأغْوِيَنَّهُمْ أَجّْمَعین* إلّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخلَصینَ» (ص، آیات 82 و 83) و در نخستین گام به وسوسه آدم و حوا پرداخت: «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیطانُ» (اعراف، آیه20) خداوند نیز هدف ابلیس را در گمراهی کشاندن انسان‌ها : «وَ يُریدُ الشَیطانُ أنْ يُضِلَهُمْ ضَلالاً بَعيِداً» (نساء، آیه 60) و نیز جهنمی کردن آنها به روشنی بیان می‌کند: «أوَ لَوْ کانَ الشَّیطانُ يَدعُوهُمْ إلی عَذابِ السَّعيِرِ» (لقمان، 21) «إِنَّما يَدعُوا حِزبَهُ لِيَکوُنوا مِنْ أصحابِ الْسَّعيِر» (فاطر، آیه6) ابلیس، هم در حوزه‌ی اندیشه و هم در حوزه‌ی عمل، فعالیت دارد و می‌کوشد در ارتباط‌های فردی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آدمیان اخلال کند. او برای تحقق مهم‌ترین هدف خود که انحطاط انسان و انحراف او از صراط مستقیم است.(53) اهداف میانی و راه‌کارهایی دارد که قرآن، سخنان تهدید‌آمیز وی بر ضد انسان را پس از مهلت یابی بدین شرح باز گفته است:
الف-تهاجم همه جانبه:
ابلیس به خداوند گفت: چون مرا گمراه ساختی، من هم برای فریفتن آدمیان بر سر راه راست تو خواهم نشست و از پیش رو و پشت سر و طرف راست و چپشان بر آنها می‌تازم؛ به گونه‌ای که بیشتر آنان را شکرگزار نخواهی یافت: «قالَ فَبِما أغْوَيْتَنی لَأقعُدنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمٌستَقیمَ * ثُمَّ لاتِيَّنَهُمْ وَ مِنْ بَيْنِ أَیديِهمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ إيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أكْثَرَهُمْ شاكِرِینَ» (اعراف، آیات 16و17)
ب- لگام زدن و سلطه‌ی کامل:
ابلیس گفت: اگر تا روز قیامت مهلتم دهی، به طور قطع بر بیشتر فرزندان آدم، لگام خواهم زد و آنان را ریشه‌کن خواهم ساخت: «قالَ أرَأيْتَكَ هذا الَّذی كَرَمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إلی يَوْمِ القِیامَه لأختَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهٌ إلّا قَلیلاً» (اسراء، آیه 62)
ج- ایجاد دشمنی:
«إنّما يُریدُ الشَّیطانُ أنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ العَداوَهَ وَالبَغضاءَ فِی الْخَمرِ وَ المَيْسِرِ وَ يَصُدُكَمْ عَنْ ذِكْرِاللهِ وَ عَنِ الصَّلاهِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهونَ» (مائده، آیه 91)
د- ایجاد حزن و افسردگی در جامعه‌ی اسلامی و به هراس افکندن مؤمنان:
نجوا از القائات شیطان است تا در کسانی که ایمان آورده‌اند، دل‌تنگی پدید آورد: «إنّما النَّجوی مِنَ‌ الشَّیطانِ لِيَحزُنَ الَّذینَ آمَنُوا» (مجادله، آیه 10)
ه- دعوت به کفر:
«كَمَثَلَ الْشَّیطانِ إذْ قالَ الإنْسانِ اكَفَرَ فَلّما كَفَرَ قالَ إنّی بَرِیءٌ مِنْكَ»
(حشر، آیه16) دعوت ابلیس به کفر، بدان جهت است که کفر زمینه‌ی دوستی و ولایت، بلکه سلطه کامل او را فراهم می‌سازد: «إنّا جَعَلنَا الشَّیاطینَ‌ أوْلیاءَ لِلّذینَ لايُؤمِنوُنَ» (اعراف، آیه27)
و- تزیین:
آراستن گناه و زیبانمایی افکار و اعمال باطل در دیدگاه مرتکبان گناه ، شیوه‌ی دیگر ابلیس است: «قالَ ربِّ بِما أَغْوَیتَنی لأَزینَّن لَهُمْ فِی الأرْضِ» (حجر، آیه 39) و نیز آیه 48 سوره‌ی انفال؛ آیه 63 سوره‌ی نحل؛ آیه 43 سوره‌ی انعام؛ آیه 24 سوره‌ی نمل؛ آیه 27 و 28 سوره‌ی عنکبوت اشاره به همین مطلب دارد. قرآن از آراستن نعمت‌های دنیایی و محبوب نمایاندن زنان، فرزندان، اموال فراوان از زر و سیم، مرکب، دام و کشت‌زار، در آیات 212 بقره و آیه 14 سوره‌ی آل عمران پرده برداشته است.
ز- برانگیختن آرزوهای طولانی:
یکی از شیوه‌های ابلیس برای گمراهی انسان‌ها، برانگیختن آرزوی طول بقا ودیگر آرزوهای دور و دراز دنیایی است(54): «وَ لَأٌضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَینَنهُمْ» (نساء، آیه 119).
ح- فراموشاندن:
یکی از راههای نفوذ ابلیس در حزب خویش، اصلی نمایاندن موضوعات فرعی و جلب توجه ایشان بدان است تا بدین وسیله، یاد خداوند یا عمل به وظایف خود، فراموششان گردد:
«اسْتَحْوَذَ عَلَْهِمَ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللهِ أولِئِكَ‌ حِزْبَ الشَّیطانِ ألا إنَّ حِزبَ الشَّیطانِ هُمُ الْخاسِرونَ» (مجادله، آیه 19)
« وَ ما أنْسانِيَهُ إلا الشَّيْطانُ» (کهف، آیه 63) و نیز سوره‌ی یوسف آیه 42. « فَأنساهُ الشَّیطانُ عَنْ ذِکرِ‌رَبِّه»
ط- ترساندن:
روش دیگر ابلیس، ایجاد ترس در پاره‌ای اوقات چون هنگام رویارویی با دشمن است.(55)
«إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أوْلیاءَهُ فَلا تَخافوُهُمْ وَ خافوُنِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنینَ» (آل عمران، آیه 175)
ی- تسهیل نمودن گناه:
روش دیگر، آسان‌سازی و کوچک‌نمایی گناهان بزرگ و زمینه‌سازی برای ارتکاب آن از طریق ظاهرکردن کار زشت در هیئتی زیبا با تطویل آرزوهای انسان است(56) : « الْشَّیطانٌ سَوَّلَ لَهُمْ وَ‌ أَمْلی لَهُم» (محمد، آیه25)
ک- گسترش فساد و ترویج فحشا و منکر:
«وَ مَنْ يَتَّبِعُ خُطُواتِ الشَّیطانِ فَإنّهُ يَأمُرُ بِالْفَحشاءِ وَ الْمُنْكَرِ» (نور، آیه21) شیطان، در ارتکاب انسان به شراب‌خوری و بت‌پرستی و قماربازی می‌کوشد: «یا أَيُّهَا الَّذینَ آمَنوُا إِنّمَا الْخَمْرَ وَ الْمَيْسِرُ وَ‌ الأنْصابُ وَ الأزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیطانِ فَاجْتَنِبوُهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحوُنَ» (مائده، آیه90) و نیز شیاطین به آموختن سحر به مردم همت می‌گماردند:
«وَ لكِنَّ الْشَیاطینَ كَفَروا يُعَلِّموُنَ النّاسَ السِّحْرَ» (بقره، آیه 102)
ل- برانگیختن حسد، ایجاد درگیری و تنازع:
حضرت یوسف (ع) بر هم خوردن ارتباط درست میان خود و برادرانش را به شیطان نسبت می‌دهد: «أنْ تَرَغَ الْشَّیطانُ بَيْنی وَ بَینَ إخْوَتِی» (یوسف، آیه100) حضرت موسی (ع) نیز درگیری یکی از دشمنانش را با وی که به قتل اوانجامید، محصول تلاش شیطان می‌داند: «قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الْشَّیطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ» (قصص، آیه15) به همین جهت، به همگان سفارش می‌کند که با یکدیگر نیکو سخن بگویند تا شیطان نتواند میان آنان آتش دشمنی برافروزد: «وَ قُلْ لِعِبادی يَقولوُا الّتی هِيَ أَحْسَنُ إنْ الشَّیطانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُم» (اسراء، آیه 53) این کوشش شیطانی از طریق شراب و قمار نیز پیگیری می‌شود: « إِنّما يُریدُ الشَّیطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَهَ وَ البَغْضاءَ فی الخَمْرِ و المَيْسِر» (مائده، آیه 91) شیاطین با ایجاد زمینه مجادله نیز می‌کوشند حق‌گویان را به اطاعت خویش وادارند یا به تشنج دامن زنند: «وَ إِنَ الْشَّیاطِینَ لَيُوحوُنَ إلی أوْلیائِهِمْ لِيُجادِلوكُمْ وَ‌ إِنْ أَ دکتر مصطفوی | Dr. Mostafavi...

ما را در سایت دکتر مصطفوی | Dr. Mostafavi دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : drmostafavia بازدید : 77 تاريخ : سه شنبه 3 مرداد 1402 ساعت: 18:23

خبرنامه