«واو» والراسخون (فردین احمدی) بررسی تفاسیر

ساخت وبلاگ

فردین احمدی، نویسنده و پژوهشگر قرآنی و مدرس دانشگاه فرهنگیان، در یادداشتی که در اختیار ایکنا قرار داده به بیان نکاتی درباره آیه ۷ سوره آل عمران «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ، او كسی است كه اين كتاب (آسمانی) را بر تو نازل كرد، كه قسمتی از آن، آيات «محكم» (صريح و روشن) است، كه اساس اين كتاب می‌‏باشد؛ (و هر گونه پيچيدگی در آيات ديگر، با مراجعه به اينها، بر طرف می‌‏گردد). و قسمتی از آن، «متشابه» است (آياتی كه به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات ديگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفی در آن می‌‏رود؛ ولی با توجه به آيات محكم، تفسير آن‌ها آشكار می‌گردد). اما آن‌ها كه در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهات‌ند، تا فتنه‏‌انگيزی كنند (و مردم را گمراه سازند)، و تفسير (نادرستی) برای آن می‌‏طلبند؛ در حالی كه تفسير آن‌ها را، جز خدا و راسخان در علم، نمی‌‏‌دانند. (آن‌ها كه به دنبال فهم و درك اسرار همه آيات قرآن در پرتو علم و دانش الهی) می‌‏گويند: «ما به همه آن ايمان آورديم، همه از طرف پروردگار ماست.» و جز صاحبان عقل، متذكر نمی‌‏شوند (و اين حقيقت را درك نمی‌‏‌كنند)»، پرداخته است که در ادامه می‌خوانید:

مقدمه

آیه ۷ سوره آل عمران یکی از بحث برانگیزترین آیات قرآن است که در طول تاریخ اسلام مورد توجه مفسران فرق مختلف قرار گرفته است. ما در این نوشتار برآنیم تا به یاری خدا نشان دهیم عطف یا استیناف در نظر گرفتن «واو» در این آیه شریفه به وضوح نشان دهنده تفاوت‌های عمیق معرفتی و انگیزشی میان ارباب تفاسیر در مذاهب مختلف اسلامی است. بررسی پاره‌ای از این دیدگاه‌ها به شرح زیر است:

۱. گروه اول این «و» را واو عطف در نظر گرفته‌اند که در این صورت معنی آیه چنین می‌شود: تأویل آن را تنها خداوند و راسخان در علم می‌دانند.

۲. گروه دوم این «و» را واو استیناف در نظر گرفته‌اند که در این صورت معنی آیه چنین می‌شود: تأویل آن را تنها خداوند می‌داند.

معنای لغوی و اصطلاحی تأویل

تأویل در لغت از «اَوْل» به معنای رجوع، اشتقاق یافته است (ابن اثیر جزری،۶۶۰ق، ج۱، ص۸۰ – طریحی، ۱۰۸۵ق، ج۵، ص۳۱۴). همچنین در اصطلاح معنی تأویل، با در نظر گرفتن ریشه اصلی‌اش، «ارجاع» است. به عاقبت كلام و آنچه كه كلام به آن باز می‌گردد، نیز تأویل گفته شده است (ابن فارس، ۳۹۵ق، ج۱، ص۱۵۹). ارجاع كلام و صرف آن از معنای ظاهر به معنای پنهان‌تر آن نیز تأویل نامیده می‌شود (طریحی، ۱۰۸۵ق، ج۵، ص۳۱۴). راغب اصفهانی نیز در کتاب مفردات، تأویل را از ریشه «اول» می‌داند اگر چه اقوال دیگر را درباره ریشه کلمه تاویل نقل می‌کند. راغب قائل است که ریشه تأویل سه حرف همزه و واو و لام بر وزن فَعَّلَ است اگر چه می‌گوید که برخی از ادیبان قائلند که سه حرف اصلی تأویل دو حرف واو و لام بر وزن اَفعَل می‌باشد. نگارنده در بیان معنی لغوی می‌گوید: بیانه الذی غایته المقصوده منه؛ یعنی: نهایت آنچه که از گفتار بر می‌آید، تأویل نام دارد (راغب اصفهانی، ۴۰۱ق، ص۱۰۰).

نظر نویسنده در این باره:

به نظر می‌رسد علی‌رغم معانی متعددی که برای تأویل ذکر شده است، تأویل در این آیه بیشتر عبارت باشد از بازگرداندن آیه به مصداق یا مصادیق آن مانند شان نزول آیات مدحیه و ذمیه (آیات آغازین سوره عبس)‏ و یا ارجاع از معنای ظاهری به معنای باطنی و رد آیات متشابه بر آیات محکم. از امام هشتم روایت شده که فرمودند: مَنْ رَدَّ مُتَشَابِهَ الْقُرْآنِ إِلَى مُحْكَمِهِ‏ هُدِیَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ‏ ثُمَّ قَالَ إِنَّ فِی أَخْبَارِنَا مُتَشَابِهاً كَمُتَشَابِهِ الْقُرْآنِ وَ مُحْكَماً كَمُحْكَمِ الْقُرْآنِ فَرُدُّوا مُتَشَابِهَهَا إِلَى مُحْكَمِهَا وَ لَا تَتَّبِعُوا مُتَشَابِهَهَا دُونَ مُحْكَمِهَا فَتَضِلُّوا (ابن بابویه، ۳۸۱ق، ج۱، ص۲۹۰). همچنین مانند: محکم و متشابه درباره مغفرت الهی: متشابه: اِنَّ اللهَ یَغفِرُ الذُنُوبَ جَمِیعاً (زمر/۵۳) محکم: إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَن یُشْرَكَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَن یَشَاءُ وَ مَن یُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْترى إِثْمًا عَظِیمًا (نساء/۴۸)، إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَن یُشركَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَن یَشَاءُ وَ مَن یُشركْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالَا بَعِیدًا (نساء/۱۱۶)، وَ إِنىّ‏ِ لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا ثمُ‏َّ اهْتَدَى (طه/۸۲) محکم و متشابه درباره رؤیت خدا: متشابه: وُجُوهٌ یَوْمَئذٍ نَّاضِرَهٌ * إِلى‏ رَبِّها ناظِرَهٌ (قیامت/۲۲و۲۳)، محکم: لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ (انعام/۱۰۳)

دلایل عطف بودن این واو

۱-۱. اگر بپذیریم که خداوند آیاتی را نازل فرموده است که تنها خودش از تأویل مصداق یا مصادیق، مورد یا موارد آن‌ها خبر دارد، این سؤال مطرح می‌شود که علت نازل کردن این گونه از آیات چه بوده است؟ آیا بهتر نبود که این آیات به گونه‌ای نازل می‌شدند که عامه مسلمانان به عنوان مخاطبان قرآن، بتوانند این آیات را بفهمند؟ «وَ أَنزَلْنَا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَینِ‏ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیهمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُون» (نحل/۴۴) یا «وَ مَا أَنزَلْنَا عَلَیْكَ الْكِتَابَ إِلَّا لِتُبَینِ‏َّ لهمُ الَّذِى اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَ هُدًى وَ رَحْمَهً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» (نحل/۶۴) «وَ نَزَّلْنا عَلَیْكَ الْكِتابَ تِبْیاناً لِكُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَهً وَ بُشْرى‏ لِلْمُسْلِمِینَ» (نحل/۸۹). آیا این دسته از آیات به عبث نازل شده است؟ در حالی است که خداوند حکیم هیچ فعل عبث و بیهوده‌ای انجام نمی‌دهد و قهراً هر فعلی که از مصدر لایزال صادر می‌شود، طبق نص صریح قرآن، بجا و بحق است. «خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَالأَرضَ بِالحَقِّ إِنَّ فی ذلِكَ لَآیَهً لِلمُؤمِنینَ» (عنکبوت/۴۴) «ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْكِتابَ بِالْحَقِ‏ وَ إِنَّ الَّذینَ اخْتَلَفُوا فِی الْكِتابِ لَفی‏ شِقاقٍ بَعید» (بقره/۱۷۶) «وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ یَوْمَ یَقُولُ كُنْ فَیَكُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَ لَهُ الْمُلْكُ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ وَ هُوَ الْحَكیمُ الْخَبیر» (انعام/۷۳)

۱-۲.سزاوار نیست و از حکمت به دور است که پیامبر سخنی بگوید که خودش هم نداند چه می‌گوید و قبل از این که خودش بفهمد چه می‌گوید آن را برای مردم قرائت کند و ما هم ندانیم منظور از کلامی که پیامبر بیان فرموده، چه بوده است و چگونه پیروی کنیم چیزی را که نمی‌دانیم. (ابوالفتوح رازی، ۵۵۲ق، ج۴، ص۱۸۴) «مَا ضَلَّ صَاحِبُكمُ‏ْ وَ مَا غَوَى * وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ یُوحَى‏» (نجم/۲و۳و۴).

۱-۳. اگر راسخان در علم، تأویل متشابهات را ندانند چه فرقی بین راسخان و غیر راسخان وجود دارد و چه لزومی داشت خداوند جایگاهی را برای راسخان در علم، وصف کند. (ابوالفتوح رازی، ۵۵۲ق، ج۴، ص۱۸۴)

۱-۴. روایات وارده از معصومین(ع) در ذیل این آیه ما را به این نتیجه می‌رساند که نه تنها این «و» واو استیناف نیست بلکه ترکیب «الراسخون فی العلم» در کلام مبارک الهی همچنان که در دو موضع تکرار شده به تبیین دو مصداق متفاوت اما در طول هم پرداخته است، در یک جا (آل عمران/۷) مصداق آن خود پیامبر اکرم(ص) و امامان از اهل بیت(ع) هستند و در جای دیگر (نساء/۱۶۲) خواصی از اهل ایمان ولو اینکه از اهل کتاب باشند، در زمره راسخان در علم شمرده شده‌اند. که در ادامه نوشتار به برخی از این احادیث اشاره می‌شود.

دلایل استیناف بودن این واو
۲-۱. محکم‌ترین دلیل این گروه، منظر ادبی است که «راسخون فی العلم» را مبتدا و جمله «یقولون ...» را خبر تلقی کرده‌اند (ابوالفتوح رازی، ۵۵۲ق، ج۴، ص۱۸۰- بغوی، ۵۱۶ق، ج۱، ص۴۱۲).

۲-۲. قبول قرائت عبدالله بن مسعود: «ان تأویله الا عند الله و الراسخون فی العلم یقولون آمنا به» و قرائت ابی بن کعب و عبدالله بن عباس: «و یقولون الراسخون فی العلم آمنا به» (ابوالفتوح رازی، ۵۵۲ق، ج۴، ص۱۸۰- بغوی، ۵۱۶ق، ج۱، ص۴۱۲).

۲-۳. تفسیر موضوعاتی چون مدت زندگی این جامعه و امت، هنگامه فرا رسیدن رستاخیز و نابودی نظام زندگی، هنگامه طلوع خورشید از مغرب، هنگامه فرود عیسی و قیام دجال و اموری از این دست را فقط خدا می‌داند (طبرسی، فضل بن حسن، ۵۴۸ق، ج۲، ص۷۰۱ - بغوی، ۵۱۶ق، ج۱، ص۴۱۲).

صاحبان تفاسیر المیزان و تسنیم هر کدام قریب سی صفحه از تفسیر خود را به این موضوع پرداخته و در نتیجه‌گیری آراء موافقان و مخالفان عاطفه بودن واو در آیه مذکور، قول دوم مبنی بر استینافیه بودن آن را پذیرفته‌اند. ایشان ضمن بیان مباحث مبسوطی از جمله بیان تقریباً تمام آراء موجود در این باره به استدلال خویش برای اثبات نظرشان می‌پردازند. هر چند علامه جوادی آملی به مانند استادش علامه طباطبایی به صراحت به پذیرش قول استینافیه بودن واو اذعان نمی‌کند ولی تلویحاً آن را پذیرفته و قریب به اتفاق نظرات مبتنی بر واو عاطفه را توجیه می‌کند. توجیهاتی از قبیل غیر تفسیری بودن دلایل و یا عدم ترجیح آن بر آراء مورد قبولش از نظر عقلی. ایشان در ادامه مفهوم آیه را می‌پذیرد که عقلاً و نقلاً باید به علم راسخان به تأویل قرآن، معتقد بود ولی برداشت این مطلب را کاملاً از متن این آیه جدا می‌داند.

نقد دلایل استیناف بودن این واو

در رد دلیل اول می‌توان گفت که برای بعد ادبی این آیه وجه دیگری نیز می‌شود قائل شد، به این شکل که می‌شود «الراسخون فی العلم» را بر «الله» عطف دانسته و «یقولون» را برای «الراسخون» جمله حالیه در نظر گرفت.

اما در رد دلیل دوم، پر واضح است که نه تنها قرائات منسوبه به ابن مسعود و ابی بن کعب و ابن عباس با قرائت معروفه متفاوت است بلکه اساساً با یکدیگر نیز تعارض دارند و نمی‌شود در این مورد به آن‌ها استناد کرد.

اما در رد دلیل سوم باید گفت: بدیهی است مواردی مانند موارد ذکر شده، تنها موضوعات مورد بحث در آیات متشابه نیستند؛ بلکه تنها بخش کوچکی از این گونه آیات را به خود اختصاص می‌دهند. مثلاً آیاتی همچون: الی یوم الوقت المعلوم (حجر/۳۸، ص/۸۱)، یوم تبدل الارض غیر الارض (ابراهیم/۴۸)، و العصر (عصر/۱) که مصادیق روز ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است، با توجه به عدم تعیین و تقدیر روز ظهور در علم فعلی خداوند (صفار، ۲۹۰ق، ج۱، ص۱۰۹) و به تبع آن عدم علم پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) به آن، می‌تواند جزو این دسته از آیات قرار گیرد. از این مطلب این گونه استنتاج می‌شود که راسخان در علم بعد از خداوند اولین گروهی هستند که به همه چیز از جمله به تأویل آیات قرآن عالم می‌گردند و در صدر ایشان، شخص خاتم الانبیاء(ص) است.

با توجه به پاسخ‌های بالا، هر چند اطلاق واو استینافیه به این «واو» دلیل قانع کننده‌ای برای پذیرش نظر قائلین به این مطلب نیست، ولی باید دانست که اساساً این ایراد سابقه‌ای تاریخی در بین مفسران نداشته و دامن زدن به آن در میان مفسران متأخر همچون علامه طباطبایی و علامه جوادی آملی رایج شده است.

نتیجه‌گیری

اولاً تأویل مد نظر در این آیه بیشتر عبارت است از ارجاع، ترجیح و یا بازگرداندن آیه به مصداق یا مصادیق آن مانند شأن نزول آیات مدحیه و ذمیه و یا ارجاع، ترجیح و یا بازگرداندن از معنای ظاهری به معنای باطنی و رد آیات متشابه بر آیات محکم. ثانیاً در این آیه «الراسخون فی العلم» عطف بر «الله» می‌باشد. ثالثا راسخان و ریشه‌داران در علم یا در سطحی بالاتر ناظر بر خود پیامبر اکرم و امامان از اهل بیت(ع) (آل عمران/۷) بوده و یا در سطوح پایین‌تر ناظر بر برخی از خواص اهل ایمان حتی از اهل کتاب (نساء/۱۶۲) می‌باشد. رابعاً علی‌رغم تمام دلائل و توجیهات بیان شده گروه دوم به نظر می‌رسد تنها علت اصرار ایشان بر مدعای واهی خود، انگیزه‌های کاملاً سیاسی ایشان برای رد شأنیت اهل بیت(ع) به عنوان عدل‌القرآن یا شریک‌القرآن بودن ایشان و تأیید شخصیت‌های مورد نظر خودشان باشد چرا که بسیاری از شخصیت‌های کلیدی ایشان در آیات ذمیه متعدد مورد ذم و سرزنش قرار گرفته‌اند، در حالی که تمام آیات مدحیه در شأن اهل بیت(ع) و شیعیان ایشان نازل گردیده است.

دکتر مصطفوی | Dr. Mostafavi...
ما را در سایت دکتر مصطفوی | Dr. Mostafavi دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : drmostafavia بازدید : 165 تاريخ : پنجشنبه 1 دی 1401 ساعت: 15:39

خبرنامه