دلایل اثبات انحصاری بودن راه نص برای شناخت امام

ساخت وبلاگ

دلائل انحصاری بودن اعتبار نص

برای اثبات انحصاری بودن راه نص برای شناخت امام و عدم اعتبار سایر راه‌های تعیین امام به وجوهی استدلال شده برخی از آنها عبارت‌اند از:

دلیل اول: نصب الهی امام

یکی از ویژگی‌های امام نصب الهی است یعنی امام باید از طرف خدا به این مقام و درجه نائل گردد. امت اسلامی موظفند از امامی متابعت کنند که منصوب از جانب خداوند تعالی باشد، حال چگونه می‌‌توانند این ویژگی مهم را احراز کنند؟ نصب امام فعل و جعل الهی است و این مطلب از راه‌های معمولی و در دسترس قابل احراز نیست و تنها راه شناخت امام منصوب، نص از جانب خداوند تعالی است[۱].

دلیل دوم: عصمت امام

امامیه از آنجا که منصب امامت را یک مقام و جایگاه ویژه می‌‌دانند و شرط امام را انصاف به عصمت می‌‌دانند و این وصف برای هیچ کس قابل تشخیص نیست، تنها راه تعیین و شناخت امام نزد آنان تنصیص است. یعنی خداوند تعالی از لسان نبی اکرم و یا امام منصوص، امامت فردی را به امت ابلاغ می‌‌فرماید و راه دیگری غیر از نص نمی‌تواند برای شناخت و معرفی امام معتبر باشد[۲].

به بیان دیگر ما مکلف به پیروی و اطاعت از امام معصوم هستیم و از سوی دیگر راهی برای شناخت او در دست نداریم پس اگر نصی در تعیین امام باشد وجوب اطاعت تکلیف به ما لا یطاق و محال خواهد شد[۳].

ملازمۀ بین عصمت و منصوب بودن به وضوح در کلام نورانی امام هفتم (ع) به نقل از آباء گرامی ایشان از امام زین العابدین (ع) بیان شده است: "حضرت موسی ابن جعفر به نقل از پدرش از نیایش از امام سجاد (ع) فرمود: از ما خاندان جز معصوم، شخص دیگری نمی‌تواند باشد، و عصمت صفتی نیست که در ظاهر بدن باشد تا با چشم دیده شده و شناخته گردد، و به همین جهت امکان ندارد معصوم بودن کسی را به دست آورد مگر خدا به وسیله پیغمبرش آن را صریحاً فرموده باشد"[۴].

دلیل سوم: افضلیّت امام

یکی از ویژگی‌های امام افضلیت است حال سخن از احراز این خصوصیت در شخص امام است آیا برای اطمینان به اینکه افضل من الکل است - با توجه به قلمرو افضلیت - راهی غیر از تنصیص وجود دارد؟

توضیح این که امام باید افضل و برتر از همه امت باشد و افضلیت هم در کثرت ثواب نزد خداوند تعالی است و هم در صفات کمال یعنی اوصافی که در انجام وظائف امامت لازم است. حال با توجه به اینکه احراز افضلیت برای هیچ یک از افراد امت مقدور نیست - زیرا نه قابل حس و مشاهده است و نه قابل استدلال - راهی غیر از نص باقی نمی‌ماند[۵].

دلیل چهارم: گستردگی علم امام

یکی از شرائط امامت، داناییِ خدادادی نسبت به تمام آنچه در انجام وظائف امامت لازم است، می‌‌باشد. حال احراز این دانایی با گستردگی که دارد از راه‌های معمول و رایج، ناممکن است بنابراین همان طور که در دو استدلال قبل گفته شد تنها راه احراز این شرط نص است[۶].

دلیل پنجم: تنصیص برای اتمام حجت

از روایات فراوانی که درباره نص بر امام آمده است[۷] به یک مورد که ضرورت نص را مستند به لزوم اتمام حجت کرده بسنده می‌‌شود: أبی الجارود می‌‌گوید: «سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ الْبَاقِرَ (ع) بِمَ يُعْرَفُ الْإِمَامُ قَالَ بِخِصَالٍ أَوَّلُهَا نَصٌّ مِنَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَيْهِ وَ نَصْبُهُ عَلَماً لِلنَّاسِ حَتَّى يَكُونَ عَلَيْهِمْ حُجَّةً»[۸] از امام باقر (ع) پرسیدم امام با چه نشانه‌ای شناخته می‌‌گردد؟ فرمود: با چند خصلت که در اوست و نخست آنها تصریح از جانب خداوند تبارک و تعالی بر امامت او، نشانه‌ای است بر مردم که حجّت خدا بر ایشان باشد.

دلیل ششم: وجوب معرفت و اطاعت

در نصوص دینی مردم مکلف به اطاعت و همراهی و شناخت امام شده‌اند مانند آیه اولی الامر[۹] و آیه مع الصادقین[۱۰] و حدیث معرفت امام[۱۱]. از سوی دیگر امام باید واجد شرایط و اوصافی باشد که برای مکلفان قابل احراز و شناسایی نیست. بنابراین اگر نصی نباشد وجوب اطاعت و معرفت تکلیف بما لا یطاق می‌‌شود که عقلاً قبیح است. و سپردن تعیین امام به مردم مستلزم مرگ جاهلی است برای کسانی که در طول زمان مشورت بمیرند[۱۲].

دلیل هفتم: جایگاه و منزلت امام

با بررسی جایگاه ویژه و منزلت خاص امامت سپردن تعیین و شناخت امام به دست مردم تکلیف بما لا یطاق و قبیح شمرده می‌‌شود. امام رضا (ع) در خطابه‌ای که درباره امامت ایراد فرمود به این نکته اشاره دارد: "مگر مردم مقام و منزلت امامت را در میان امت می‌‌دانند تا روا باشد که به اختیار و انتخاب ایشان واگذار شود، همانا امامت قدرش والاتر و شأنش بزرگ‌تر و منزلتش عالی‌تر و مکانش منیع‌تر و عمیقتر از آن است که مردم با عقل خود به آن رسند یا به آرائشان آن را دریابند و یا به انتخاب خود امامی منصوب کنند"[۱۳].

اشکال شده که نزد امامیه راه شناخت امام منحصر به نص نیست بلکه معجزه هم می‌‌تواند راهی برای شناخت امام باشد بلکه برای شخصی که نص را نشنیده یا برایش نقل نشده باشد راه انحصاری شناخت امام معجزه است[۱۴].

در پاسخ می‌‌توان گفت: انحصار و تعیین نص در مقابل راه دیگر یعنی بیعت و اختیار است لذا منافاتی با اعتبار معجزه ندارد. علاوه بر این که نص اعم از معجزه است و بر همین اساس است که نص را به نص قولی و نص فعلی تقسیم کرده‌اند[۱۵].[۱۶]

اثبات نص بر امام

امامت امام از چه راهی اثبات می‌شود؟ شیعه امامیه بر این باور است که اساسی‌ترین راه تعیین امام "نص" است ولی اهل سنت معتقدند امامت از طریق انتخاب و بیعت اثبات می‌شود.

تحقّق امامت تنها از راه نص امکان‌پذیر است و این نص باید از سوی پیامبر (ص) و یا امام پیشین باشد. دیدگاه شیعه دلایل متعددی دارد[۱۷] که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:

آیات جعل

امامت منصب الهی و جعل آن به دست خداست. این مهم، از آیات متعددی که در قرآن امامت را به جعل الهی می‌داند به دست می‌آید: وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۸]، وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ[۱۹].

علاوه بر جعل منصب امامت جعل مناصب دیگری نیز، به خداوند نسبت داده شده است:

جعل خلافت: یکی دیگر از مصادیق جعل و نصب خداوند، مقام خلافت است: وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ[۲۰]، يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ[۲۱].

جعل نبوت: مقام نبوت، یکی دیگر از مصادیق جعل و نصب خداوند است: قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنْتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا وَبَرًّا بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّارًا شَقِيًّا[۲۲]، وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ وَآتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ[۲۳].

جعل رسالت: وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آيَةٌ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُوا يَمْكُرُونَ[۲۴]، فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْمًا وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ[۲۵].

جعل وزارت: مقام وزارت نیز، از مصادیق جعل و نصب خداوند است: وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي[۲۶]، وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِيرًا[۲۷].

نتیجه: از مجموعه آیات به‌دست می‌آید، که نه تنها امامت امری انتصابی و به جعل الهی است، بلکه نوع مقاماتی که به اداره جامعه دینی مربوط است همچون وزارت، رسالت، نبوت و مانند آن نیز، به جعل و نصب الهی است[۲۸].

عصمت

امام معصوم است و عصمت یک حالت باطنی است[۲۹]. از این رو فقط خداوند از عصمت افراد آگاه است، پس امامت و تعیین امام، کاری الهی است و مردم در آن نقشی ندارند[۳۰].[۳۱]

مصلحت[۳۲]

تبیین این دلیل بر دو مقدمه استوار است:

مقدمه نخست: جایگاه پیامبر (ص) در جامعه اسلامی‌ با پنج مسئولیت مهم همراه بوده است:

تبیین و تفسیر قرآن کریم؛

بیان احکام، واجبات و محرمات؛

پاسخ به شبهات و سؤالات؛

بیان احکام مسایل جدید و موضوعات مبتلا به؛

جلو‌گیری از هرگونه انحراف و بدعت در دین.

مقدمه دوم: پس از آنکه ارتحال پیامبر (ص) نزدیک می‌شود، تصمیم پیامبر (ص) به این مسئولیت‌ها از چهار احتمال بیرون نیست:

رسول خدا (ص) انجام این وظائف را پس از خود از دیگران سلب نمودند به گونه‌ای که هیچ‌کس متصدی این وظائف نباشد.

رسول خدا (ص) انجام این وظائف را پس از خود، مبهم و مهمل گذاردند.

رسول خدا (ص) این وظائف را به صحابه سپردند.

با توجّه به ناتوانی صحابه از انجام این وظائف، رسول خدا (ص) شخصی را که بتواند عهده‌دار آنها شود از سوی خدا و به دستور او برای رهبری جامعه اسلامی‌معرفی نمودند.

از میان این احتمالات چهارگانه احتمال نخست و دوم، از نگاه عقل باطل است چرا که با دلسوزی پیامبر و مسئولیّت ایشان دست‌کم نباید مردم را در برابر این امور چهارگانه رها کنند.

احتمال سوم نیز از نگاه شیعه، باطل است چراکه صحابه به چند دلیل، شایستگی و صلاحیت اداره این امور را نداشتند.

خلفای اول و دوم و سوم که برترین مردم بودند، در تفسیر قرآن، ناتوان بودند چنان‌که درباره معنای أَبًّا در آیه وَفَاكِهَةً وَأَبًّا[۳۳] از خلیفه نخست پرسیده شد، گفت نمی‌دانم[۳۴]. از امام علی (ع) پرسیدند، حضرت فرمود: وَفَاكِهَةً برای انسان‌هاست و أَبًّا برای حیوانات که همان کاه و علف است[۳۵].

در بیان احکام مستحدثه و جلوگیری از تحریف نیز، نه تنها خلفا ناتوان بودند بلکه تحریفاتی به اسلام وارد کردند مانند نماز تراویح و...[۳۶].

قبیله‌نشینی و تعصبّات نژادی در میان مردم شدید بود که درگیری‌های اوس و خزرج در سقیفه نمونه آن است.

ایمان بیشتر مردم در جامعه آن روز، پایین بود، زیرا بسیاری از آنها، کسانی بودند که در میادین جنگ، هنگام احساس خطر، پیامبر (ص) را تنها گذاشته و فرار می‌کردند، یا به غنایم جنگی هجوم می‌بردند.

شرایط سیاسی حاکم بر جامعه، به‌شدّت بحرانی بود؛ زیرا دشمنان داخلی که منافقان بودند و دو ابرقدرت ایران و روم که دشمن خارجی، به شمار می‌آمدند منتظر فرصت بودند تا کیان اسلامی‌را نابود سازند؛ در چنین شرایطی، رهبر حکیم و مدبّری همچون رسول خدا (ص) چگونه جامعه را با انتخابات، در صحنه آشوب و هرج و مرج قرار دهند؟

اگر گفته شود که با وجود این موارد و شرایط، حاکم با انتخابات، تعیین شد و بحران خاصی هم پدید نیامد. در پاسخ خواهیم گفت: نخست آنکه، بحران پدید آمد، ولی به‌واسطه درایت امیر مؤمنان (ع) گسترش پیدا نکرد، که اگر امامِ انتصابی بود همان بحران‌های جزئی نیز رخ نمی‌داد. دوم آن‌که، عقل کدام را صحیح می‌داند؟ ممکن است شخصی کار غیرعقلانی انجام دهد و ضرری هم به او نرسد ولی این کار با غیرعقلانی بودن آن ناسازگار نیست؛ مانند آنکه کسی از ظرف کثیفی آب بنوشد و مریض نشود[۳۷].

دلیل سیره

سیره پیامبر (ص) در مسافرت‌ها: سیره پیامبر (ص) نشان می‌دهد، هر گاه پیامبر (ص) به بیرون از مدینه مسافرت می‌کردند، شهر را خالی از جانشین خود نمی‌گذاشتند، اگر پیامبر (ص) برای مدّت زمان کوتاهی، مردم را بی‌سرپرست نمی‌گذاشتند چگونه پذیرفتنی است که پس از خود، جانشینی معین نکرده‌اند؟

سیره پیامبر (ص) در تعامل با قبایل و گروه‌ها: سیره پیامبر (ص) در تعامل و ارتباط با قبایل و گروه‌ها نشان می‌دهد که هرگاه قبیله یا شخصی در برابر حمایت کردن از حضرت، انتخاب جانشین پیامبر (ص) از قبیله و قوم خود را به پیامبر (ص) پیشنهاد می‌دادند حضرت با رد پیشنهاد آنان می‌فرمود: "امر حکومت و خلافت پس از من به دست خداست، هر کجا که بخواهد آن را قرار می‌دهد[۳۸]. برای نمونه می‌توان قبیله بنی‌عامر و درخواست پادشاه یمامه را نام برد[۳۹].

سیره خلیفه نخست در انتخاب جانشین[۴۰]: در بیماری ابوبکر، که به مرگ او انجامید، روزی عثمان به عیادت او رفت، ابوبکر به او گفت: کاغذ و قلمی‌ حاضر کن تا من جانشین خود را برای مردم تعیین نمایم. پس از آوردن کاغذ و قلم، گفت، بنویس: ای مردم من در میان شما عمر بن‌ خطاب را خلیفه نهادم[۴۱].

سیره خلیفه دوم در انتخاب جانشین: پس از آنکه عمر بن خطاب ترور و نشانه‌های مرگ در او نمایان شد، شورایی شش‌ نفره معین نمود تا در مدت سه روز از میان خود یک نفر را برگزینند او گروهی را مأمور نمود اگر پس از پایان سه روز، خلیفه‌ای تعیین نکردند همه آنها را گردن زنند[۴۲]؛ عایشه نیز در روزهای پایانی عمر خلیفه دوم، به عبدالله بن عمر گفت: از سوی من به پدرت بگو، هرگز امت اسلام را بی‌خلیفه رها مکن؛ زیرا در این صورت مانند آن می‌شود که شخصی گوسفندان خود را در میان بیابان بدون چوپان رها سازد[۴۳]. از این عملکرد و گفت‌و‌گو نیز، انتصابی بودن امامت استفاده می‌شود.

در شواهد یاد شده، هر خلیفه، برای خود جانشینی انتخاب نمودند و عدم تعیین جانشین را، کاری نامعقول[۴۴] می‌دانستند. پس چگونه بر این باورند که پیامبر (ص) هیچ‌کس را برای امت خود تعیین نموده است چگونه کاری نامعقول را به پیامبر (ص) نسبت داده‌اند؟![۴۵].

منبع:

https://fa.imamatpedia.com/wiki/%D8%A7%D8%AB%D8%A8%D8%A7%D8%AA_%D9%86%D8%B5_%D8%A8%D8%B1_%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85

دکتر مصطفوی | Dr. Mostafavi...
ما را در سایت دکتر مصطفوی | Dr. Mostafavi دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : drmostafavia بازدید : 138 تاريخ : سه شنبه 23 آبان 1402 ساعت: 19:21

خبرنامه