روایت نعیمه منتظری نویسنده کتاب سرباز روز نهم از شهید مصطفی صدرزاده

ساخت وبلاگ

اصفهان: توی یکی از اتاق‌های حسینیه هنر، مقابل بانویی نشستم که مادر سه فرزند است و عشق به نویسندگی درونش موج می‌زند.

اسمش روی کتاب‌های «چهل خشت» و «به وقت نوترون» حک شده، اما من رفتم برای کتاب «سرباز روز نهم»، کتابی منور به نام شهید مدافع حرم، مصطفی صدرزاده.

خانم منتظری روبه‌رویم نشسته بود و با بغض می‌گفت: «خاطرات مصطفی و حاج قاسم را توی کتاب نوشتم.

چند روز بعد که خبر شهادت سردار را شنیدم، خشکم زد و نمی‌توانستم نبود حاج قاسم را باور کنم.» این بخشی از مصاحبه یک سال پیش با نعیمه منتظری است، نویسنده اصفهانی که قرعه نویسندگی کتاب شهید صدرزاده به نامش افتاد. کتابی که هفته گذشته، به دست خط مقام معظم رهبری، متبرک شد. در بخشی از تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب آمده است:«پیش از این کتاب دیگری در شرح حال شهید صدرزاده خوانده‌ام، ولی ابعاد شخصیت محبوب و چند جانبه این شهید عزیز در این کتاب بیشتر بیان شده است.»

<a href='/last-search/?q=روایت'>روایت</a> نعیمه منتظری نویسنده کتاب سرباز روز نهم از شهید مصطفی صدرزاده

تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب خانم منتظری بهانه‌ای شد تا باز هم پای صحبت را با او باز کنم. همین چند روز پیش، توی حسینیه هنر، قبل از شروع روضه حضرت رقیه(ع)، رکوردر را درمی‌آورم، دکمه ضبط را می‌زنم و به او می‌گویم: وقتی خبر تقریظ رهبری بر کتاب را شنیدید، چه حسی داشتید؟ کمی مکث می‌کند و می‌گوید: چند روزی به دلم افتاده بود قرار است خبر خوشی بشنوم. تا اینکه وقتی برای اولین بار خبر تقریظ رهبری را بر کتابم دیدم، از خوشحالی جیغ بلندی کشیدم. خانواده انگار منتظر بودند این خبر را بشنوند، گفتند:«چی شده؟ مگه آقا روی کتابت تقریظ نوشتن که جیغ می‌کشی؟» و من با ناباوری حرفشان را تائید کردم.

یاد روزی افتادم که حاج قاسم تازه شهید شده بود. توی خواب یک نگاهش به من بود و یک نگاهش به تابوت صدرزاده. کاش یادم می‌ماند چه به من گفته. اما نگاه شهید به زندگی‌ام را دیدم. حج پارسال به نیت مصطفی، طواف رفتم و از او خواستم اگر طواف به روحش رسیده، به من خبر دهد. دقیقا یک سال گذشت و تقریظ آقا بر کتاب سرباز روز نهم آمد.

مصطفی پیامش را به من رساند و فهمیدم نگاهم می‌کند. آن هم در روزهایی که همه یا جامانده‌اند یا در قافله عشق، به سوی خورشید در حرکت. شاید قسمت شد، این تقریظ بیاید و به نیت شهید مصطفی صدرزاده در پیاده‌وری اربعین هم قدمی بردارم.
پیاده‌روی اربعین، درس ازخودگذشتگی است

نعیمه منتظری، هرسال با خانواده به پیاده‌روی اربعین می‌رود، او معتقد است راهپیمایی اربعین، در زمانه‌ای که امانیسم رشد کرده و آدم‌ها مستقیم و غیرمستقیم انسان‌گرایی را گسترش می‌دهند، برای انسان درس ازخودگذشتگی دارد و در این‌باره توضیح می‌دهد: در حرف‌های انگیزشی و روانشناسی، گفته می‌شود اول به خودت برس و بعد به فرزندت، درصورتیکه در خانواده، مادر همیشه نماد ازخودگذشتگی و ایثار است و این انسان‌گرایی در راهپیمایی اربعین برای من و فرزندانم شکسته می‌شود.

آدم‌هایی بدون آنکه به فکر خود باشند، در هر سنی فقط به زوار اباعبدالله(ع) خدمت می‌کنند و احترام می‌گذارند. از وقتی پا در مسیر پیاده‌روی می‌گذاریم، مورد احترام و توجهیم به حرمت زائر حسین بودن. آدمی کنار بیابان ایستاده شرشر عرق می‌ریزد تا به زائران آب تعارف کند. یک فرد عراقی با آنکه ممکن است وضعیت مالی خوبی هم نداشته باشد، در خانه‌اش را به روی زوار باز گذاشته و پذیرایی می‌کند.

این از خودگذشتگی و ایثار و همه فضائل اخلاقی را در راه اربعین می‌شود دید. راهی که اگر زینب(س) نبود، شاید آن را نمی‌دیدیم. حضرت زینب(س) در استمرار عاشورا نقش مهمی داشت. حتی بخشی از ماجرا زنانی بودند که در ابعاد کوچک‌تر نقش خود را ایفا کردند. داستان مادر وهب، آن زن نصرانی تازه‌مسلمان‌شده برایم عجیب است، زنی که سر فرزندنش را به او می‌دهند ولی او آن را پرت می‌کند و می‌گوید:«هدیه‌ای که در راه خدا دادم را پس نمی‌گیرم.»

او از اولین سفر پیاده‌روی اربعینش می‌گوید: یادش بخیر، اولین بار که رفتم پیاده‌روی اربعین، دخترم پنج ساله بود. چون تجربه نداشتم کفش خوبی نبرده بودم و پایم بدجور تاول زده بود. اولش هم اصلا معنی پیاده‌روی را نمی‌دانستم و به همسرم می‌گفتم ما بچه کوچک داریم همین مسیر را ماشین می‌گیریم و می‌رویم کربلا.

در موکب امام رضا(ع) یک سری از دانشجویان دانشگاه تهران را دیدم، نصف شب بلندشدند و دخترها چادر سرشان کردند، چفیه‌ها را انداختند روی دوششان و کوله انداختند. یاد زمانی افتادم که کتاب‌های دفاع مقدس می‌نوشتم. زمان جنگ رزمندگان آماده رزم می‌شدند و من با دیدن این دختران جوان حس کردم دارند برای رزم آماده می‌شوند. نصف شب بود اما زنگ زدم به همسرم و گفتم:«مگه ما چیمون از اینا کمتره؟ بلند شو ما هم بریم پیاده‌روی.» و راه افتادیم. اما تاول پایم بدتر و بدتر می‌شد، آنقدر که پایم را روی زمین می‌کشیدم و می‌رفتم.

شب دوم پایم را پانسمان کردم و راه افتادیم، نمی‌توانستم راه بروم که یکدفعه توی تاریکی شب خانمی آمد و گفت:« چرا با این کفشا اومدی؟» دمپایی‌هایش را درآورد و همراه یک جوراب نخی نو داد دستم. اما همین که آمدم تشکر کنم و بگویم چگونه جبران کنم؟ در سیاهی سحر گم شد. فردایش هم پیرمردی که آن طرف جاده بود، وقتی وضع راه رفتن مرا دید، داد زد:«حجّیه!» و چوب دستی‌اش را سمتم پرت کرد تا با آن راه بروم. مسافت زیادی را با همان چوب‌دستی پیاده رفتم. تعجب کرده بودم از این همه توجه آدم‌ها به همدیگر، در زمانه‌ای که مردم نسبت به هم بی‌تفاوتند.
طعم شیرین پیاده‌روی اربعین با فرزندان

خانم نویسنده که هرسال با خانواده راهی پیاده‌روی اربعین می‌شود، سفر دومش را اینگونه توصیف می‌کند: بار دوم پسرم که شش ماهه بود را هم بردم. آن سال هوا سرد بود و کربلا مثل همیشه شلوغ. ناخودآگاه از منزل یکی از اقوام که آنجا زندگی می‌کرد، سردرآوردیم. خانه پر بود از زائرهای ریز و درشتی که خستگی در می‌کردند و ایرانی بودند.

یکی از آن‌ها سرزنشم کرد که چرا بچه شش ماهه‌ام را توی سرما و سفر سخت با خود آورده‌ام. اما در جوابش گفتم:«این سختی رو به خودم و بچه‌ام میدم تا در این راه رشد کنن و امام حسین(ع) به بچه‌ها نگاه کنن.» همیشه خانوادگی می‌رویم پیاده‌وری اربعین.

طریق‌العلما، فرات و روضه مجسم

منتظری دلچسب‌ترین پیاده‌روی‌ها را کنار طریق‌العلما می‌داند و می‌گوید: یکی دو سفر از طریق طریق‌العلما رفتیم. موکب چندانی آن سمت نیست. خیلی جای خوش آب و هوایی است یک طرف شط فرات است و یک طرف نخلستان‌ها ولی غصه دارد. وقتی آب فرات را می‌دیدم و یاد لب تشنه امام حسین(ع) می‌افتادم، برایم روضه مجسم بود. خانه‌ای وسط نخلستان‌هاست به نام خانه اسما.

اسما همه‌کاره آن خانه است و با چهار هوویش با هم زندگی می‌کنند. گوسفند و گاو دارند. همانجا گوسفندها را سر می‌برند و آبگوشتش را می‌دهند به زائرها. انقدر اسما مهربان است که بچه‌هایم دوستش دارند. هر سال می‌گویند برویم خانه اسما و با اینکه فارسی بلد نیست و ما هم خیلی عربی بلد نیستیم ولی انقدر به بچه‌هایم محبت می‌کند که هرسال که از خانه‌اش می‌رویم ما را بدرقه می‌ کند و می‌گوید سال بعد هم بیایید. زائرین امام حسین(ع) از بس تکریم می‌شوند، کرامت نفس بالایی پیا می‌کنند.

به خصوص بچه‌ها خیلی حس خوبی از این اتفاق دارند. خودشان هر سال می‌گویند پس کی می‌رویم؟

رشد تربیتی فرزندان در پیاده‌روی اربعین

او در ادامه بیان می‌کند: همیشه یک کل از یک سری جز تشکیل شده و خانواده به عنوان یک جز از یک کل می‌تواند جوری در اربعین روی تربیت بچه‌ها کار کند که آماده یک اتفاق بزرگتر شوند و این حرکت ان‌شاءالله هروقت خدا بخواهد به ظهور منتهی شود. وقتی بچه‌ها می‌بییند موقع نماز، همسفری‌ها می‌ایستند تا نماز اول وقت بخوانند و برای این کار از فرات برای وضو آب می‌آورند، بچه‌ها می‌فهمند در راه امام حسین(ع) نماز اول وقت هم مهم است.

وقتی به بچه‌ها گوشزد می‌کنم در موکب‌ها پایشان را روی پا یا وسایل بقیه نگذارند، یا برای غذا در صف بایستند، رعایت حقوق دیگران را یاد می‌گیرند. حتی همیشه با خودمان چند تا کیسه زباله می‌بریم تا زباله‌هایمان را کنار جاده رها نکنیم.
تغییر لوکیشن بازی زندگی به سمت کربلا

دختر بزرگ خانواده، دیدن گنبد امام حسین(ع) را شیرین‌ترین موفقیت سالش می‌داند

گفت‌وگویم با خانم نویسنده که تمام می‌شود، سراغ بچه‌ها می‌روم، فاطمه بزرگترین دختر خانواده است و از سال ۹۴ زمانی که پنج ساله بود، همراه سفرهای اربعین خانواده بوده، وقتی نظرش را درباره پیاده‌روی اربعین می‎‌پرسم، می‌گوید: این سفر، فرصتی برای دیدن چیزهای خوبی است که شاید در شهر دیده نمی‌شود.

تلنگری است برای آنکه یادمان نرود که هستیم و تواضع را به یادمان می‌آورد. همدلی بین مردم از هر رنگ و ملیتی موج می‌زند. خیلی وقت‌ها فکر می‌کنم شیرین‌ترین موفقیتم در کل یک سال همان موقع رسیدن به کربلا و دیدن گنبدها بعد از خستگی طولانیست. انگار کسی دست می‌کشد روی شانه‌هایم و بابت رسیدنم به کربلا تبریک می‌گوید. در آغوشم می‌گیرد و تمام خستگی راه از تنم بیرون می‌رود.

انگار کل یک سال برای بالاتر بردن سطح بازی زندگی می‌دوم و هر بار می بازم اما وقتی لوکیشن بازی را به عراق و مسیر نجف تا کربلا تغییر می‌دهم، قوت می‌گیرم و برنده می‌شوم آن وقت گنبدها جلوی رویم ظاهر می‌شوند.

بعد از شنیدن حرف‌های فاطمه، بغض راه گلویم را سد می‌کند، اما باید با فرزند دوم خانم منتظری هم حرف بزنم، حسن امسال می‌رود کلاس اول اما از شش ماهگی در مسیر پیاده‌روی اربعین نفس کشیده است. کمی مصاحبه برایش سخت است، وقتی می‌گویم کمی مسیر پیاده‌روی پارسال را برایم توصیف کن، می‌گوید: حس خوبی بود، موکب‌ها فضای خوبی داشت و آرامش داشتیم.

از عراقی‌ها به خاطر موکب‌ها ممنونم. دلم می‌خواهد باز هم امسال به این سفر بروم چون برای امام حسین(ع) پیاده‌روی می‌کنم و در پیاده‌روی یاد قصه‌هایی که در تلویزیون می‌بینم و درباره امام حسین(ع) است، می‌افتم که همه افراد امام حسین(ع) را شهید کردند و امام حسین(ع) می‌مانند، ایشان را هم شهید می‌کنند و خیمه‌ها را آتش می‌زنند.

ولوله‌ای در دلم افتاده، بلافاصله بعد از مصاحبه، روضه حضرت رقیه شروع می‌شود، تقارن روضه با مصاحبه را رزق مصاحبه می‌دانم، به گمانم اشک‌های آن روضه داغ دل جاماندگان اربعین بود، جاماندگانی که اگر راهی شوند، به یاد صدرزاده، قدم برمی‌دارند در مسیر عشق. مسیری که صدرزاده‌ها برای بازشدن و امنیتش خون داده‌اند.

کتاب سرباز روز نهم حاصل زندگی مجاهدانه و خستگی‌ناپذیر شهید مصطفی صدرزاده، معروف به شهید روز تاسوعاست.. او از سال ۱۳۹۲ با ده‌ها ترفند پایش را به سوریه باز می‌کند، ظرف دو سال از چهره‌های محبوب و مؤثر مدافعان حرم می‌شود تا جایی که سردار شهید سلیمانی را به تمجید وامی‌دارد. در این کتاب شهید و زندگی‌اش آن‌طور که می‌تواند در میدان زندگی اجتماعی مردم الگو شود، نشان داده شده، به گونه‌ای که با خواندنش می‌شود فهمید شهید از جنس خود مردم است، نه انسانی ماورایی، خوبی‌ها و بدی‌های شهید در کنار هم بیان شده و همین موضوع ابعاد مختلف صدرزاده را بهتر نشان می‌دهد.

روایت نعیمه منتظری نویسنده کتاب سرباز روز نهم از شهید مصطفی صدرزاده

پژوهش و مصاحبه کتاب، برعهده محمدمهدی رحیمی، پریسا وزیرلو، فرزانه مردی و تدوین آن برعهده نوید نوروزی و پریسا وزیرلو بوده و نعیمه منتظری کتاب را بازنویسی کرده و در انتشاران راه یار به چاپ رسیده است. این انتشارات در ایام منتهی به اربعین، پویش زیارت نیابتی سرباز روز نهم را راه انداخته که علاقه‌مندان می‌توانند با تصویر چاپ شده شهید صدرزاده به نیابت از این شهید در پیاده‌روی اربعین قدم بردارند.

دکتر مصطفوی | Dr. Mostafavi...
ما را در سایت دکتر مصطفوی | Dr. Mostafavi دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : drmostafavia بازدید : 68 تاريخ : چهارشنبه 8 شهريور 1402 ساعت: 16:17

خبرنامه