دلایل حجیت ظواهر قرآن

ساخت وبلاگ

دلایل حجیت ظواهر قرآن

معنای حجیت ظواهر قرآن

قرآن کتابی است که ظاهر آن ساده و برای عموم مردم که با زبان عربی آشنایی دارند، قابل فهم و قابل درک است و آن چه که مانند گفت و گوهای معمولی و عرفی از ظاهر قرآن فهمیده می شود، معمولاً هدف و منظور پروردگار بوده و قابل عمل و اعتماد می باشد و در موقع احتجاج و استدلال و به دست آوردن احکام الهی و وظایف اخلاقی و امثال آن می توان مستقلاً به همان معانی که از ظاهر آیات قرآن استفاده می شود، تکیه کرد و آن را مورد عمل و یا دلیل و مبنا قرار داد.

مبنا قرار دادن معنای ظاهری قرآن را «حجیت ظواهر قرآن» می نامند، این است که می گوییم: ظواهر قرآن حجیت و مدرکیت دارد و ما می توانیم در موارد مختلف به معنای ظاهری آن تکیه کرده، آن را مستقلاً مورد عمل قرار دهیم و در گفتار و نظریات و استدلال های خویش به آن تمسک جوییم زیرا ظواهر قرآن برای عموم مردم حجیت و مدرک می باشد.

برای نظریه حجیّت ظواهر قرآن دلایل فراوانی وجود دارد که اینک قسمتی از آن ها را در این جا می آوریم:

1- قرآن کتاب مردم است

شکی در این نیست که پیامبر اسلام برای محاوره و گفت و گوهای معمولی خویش و برای فهماندن مقصودش یک روش مخصوص به خود در پیش نگرفته بود، بلکه او هم مانند افراد دیگر جامعه و همانند قوم و عشیره خود با همان روش معمول و متعارف که عموم مردم در محاوره ها و گفت وگوهای روزمره خویش داشتند سخن می گفت.

در این حقیقت نیز شکی نیست که پیامبر اسلام قرآن را بدین منظور آورده است که مردم معانی آن را بفهمند و در آیاتش تدبر کنند، دستوراتش را به کار ببندند و از آن چه نهی کرده است، خودداری کنند.

در خود قرآن مجید هم به این حقیقت عقلی و عرفی مکرر اشاره شده است، آن جا که می فرماید:

( أَ فَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا. )(1)

آیا آن ها در قرآن تدبر نمی کنند، یا بر دل هایشان قفل نهاده شده است.

(وَ لَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ.‌ )(2)

ما برای مردم در این قرآن از هر نوع مثلی آوردیم، شاید متذکر و یادآور شوند.

(وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ‌. نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ‌. عَلَى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ.‌ بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ.‌ )(3)

به راستی این قرآن از سوی پروردگار جهانیان نازل شده است. روح الامین آن را نازل کرده است، بر قلب پاک تو تا مردم را انذار کنی، خداوند آن را به زبان عربی آشکار و روشن نازل کرد.

(هذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدًى وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ.‌ )(4)

در این کتاب، بیانی است برای عموم مردم و هدایت و اندرزی است، برای پرهیزگاران.

(فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ‌. )(5)

راستی ما قرآن را به زبان تو آسان نمودیم تا متذکر و یادآور شوند.

(وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ. )(6)

ما قرآن را برای تذکر آسان ساختیم، آیا کسی هست که متذکّر شود؟

(أَ فَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً.) (82)(7)

آیا در قرآن نمی اندیشند که اگر از سوی غیر خدا بود، اختلافات فراوانی در آن می یافتند.

جز این آیات، در قرآن مجید آیات فراوان دیگری نیز وجود دارد که دلالت می کنند بر این که: «قرآن یک کتاب ساده، قابل فهم برای عرف و عموم مردم است.»

2- قرآن دلیل نبوت است

قرآن مجید به عنوان حجت و دلیل بر نبوت پیامبر نازل شده و همه ی مردم را به مبارزه خویش دعوت کرده و در این مبارزه آنان را به آوردن مانند یک سوره از قرآن فراخوانده است.

از مسئله دلیل نبوت بودن قرآن و از این که قرآن وسیله ی تحدی و مبارزه طلبی با دشمنان اسلام و معجزه پیامبر بود، چنین برمی آید که عموم عرب و اهل زبان، معانی آن را به سادگی می فهمیدند، زیرا اگر قرآن در نظر آنان پیچیده و غیرقابل فهم و معمایی بیش نبود:

اولاً: مردم را به معارضه و مبارزه دعوت نمودن و مانند سوره ای از سوره های قرآن را از آنان درخواست کردن مفهومی نداشت.

و ثانیاً: اگر آنان قدرت فهمیدن قرآن را نداشته، معجزه بودن قرآن برای آنان ثابت نمی شد، مقصود و هدفی که در فرستادن قرآن بود، تأمین نمی شد و با دعوت نمودن مردم به سوی ایمان به قرآن سازش و مناسبت نداشت.

3- قرآن بزرگ ترین مرجع مسلمانهاست

در روایات فراوان آمده است که مردم باید به «ثقلین»( کتاب خدا و عترت پیامبر) به آن دو امانت سنگین که پیامبر در میان آنان گذاشته است، تمسک بجویند و در تمام امور و مشکلاتشان به آن ها مراجعه کنند و معنای تمسک و مراجعه کردن عموم مردم به قرآن، جز به معنای عمل کردن به آن و تطبیق نمودن اعمالشان با احکام و قوانینی که از ظواهر آن فهمیده می شود، چیز دیگری نمی تواند باشد.

4- قرآن معیار شناخت روایات است

روایت «متواتر» و فراوان در اختیار داریم که قرآن را محک و شناخت اخبار و احادیث معرفی کرده اند و مضمون این روایات این است که: روایات وارده باید به قرآن ارائه شده و با آن سنجیده شوند و هر روایتی که با قرآن تطبیق و سازش نکرد، دروغ و باطل بوده و افترا و بیهوده ای بیش نیست و باید آن را به سینه دیوار کوبید و نباید آن را پذیرفت.

این روایات دلیل و گواه روشنی هستند، بر این که ظواهر الفاظ قرآن، حجیت و مدرکیت دارند زیرا یک سخن پیچیده و غیرقابل فهم که ظاهر آن اعتبار نداشته باشد، میزان و وسیله ی سنجش نخواهد بود.

و علاوه بر این روایات، یک سلسله روایت های دیگری نیز وجود دارد که می گوید: شرط و پیمان ها را به قرآن ارائه دهید، هر پیمانی که با قرآن مخالف آید، باطل و غیرقابل قبول بوده و آن چه مخالف نیست، صحیح و واجب العمل است.

5- ائمه (علیه السّلام) با ظواهر قرآن استدلال می کردند

پنجمین دلیل بر حجیت ظواهر قرآن، روش استدلال ائمه است که در بعضی از موارد به ظواهر قرآن استناد کرده و احکام الهی را از آن استخراج کرده اند.

اینک نمونه ای چند از استدلال های امام صادق(علیه السّلام) را که ظواهر الفاظ قرآن را مورد استناد و استشهاد قرار داده است، در این جا می آوریم:

1- زراره از امام صادق(علیه السّلام) پرسید: از کجا به دست آورده اید که در وضو به قسمتی از سر باید مسح کرد نه به همه ی آن؟ امام صادق(علیه السّلام) در جواب وی فرمود: «لِمَکانِ الباءِ»،یعنی به جهت وجود «باء» که در آیه وضو به کار رفته است و از ظاهر آن چنین برمی آید که تنها به قسمتی از سر مسح کردن کافی است نه به تمام آن.

2- روزی امام صادق(علیه السّلام) منصور دوانیقی را از پذیرفتن گفتار سخن چین و دو بهم زن، نهی می فرمود و گفتار خویش را بدین جا رسانید که: گفتار سخن چین مورد اعتبار و قابل قبول نیست.

(إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا. )(8)

3-اگر شخص فاسقی خبری برای شما بیاورد، درباره ی آن تحقیق کنید.

3- کسی از امام صادق(علیه السّلام) می پرسد که من در مستراح زیاد می نشینم تا به صدای موسیقی که از همسایه به گوش می رسد؛ گوش فرا دهم، این عمل من چه حکمی دارد، در صورتی که من به قصد شنیدن موسیقی به آن جا نمی روم؟ امام (علیه السّلام) فرمود: این عمل تو حرام و گناه است، زیرا که خداوند می فرماید:

(إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُّ أُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولاً. )(9)

4- امام صادق(علیه السّلام) به فرزندش اسماعیل می فرماید: هنگامی که گروهی از مومنان در نزد تو شهادت دادند، تصدیق شان بکن! زیرا که، خداوند می فرماید:

(یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ. )(10)

5- امام صادق(علیه السّلام) درباره ی زنی که سه بار طلاق گرفته، به شوهرش حرام می شود، می گوید: اگر این زن با مرد دیگری ازدواج کند و از او طلاق بگیرد، در این صورت می تواند با شوهر اولی خود دوباره ازدواج نماید، گرچه آن مرد دوم برده و غلام باشد، زیرا خداوند می فرماید:
(حَتَّى تَنْکِحَ زَوْجاً غَیْرَهُ. )(11)

6- امام صادق(علیه السّلام) فرمود: اگر زنی سه بار طلاق گیرد، با ازدواج موقت و متعه شدن به مرد دیگر برای شوهر اولی حلال نمی شود، چون خداوند می فرماید:

(فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا أَنْ یَتَرَاجَعَا. )(12)

اگر شوهر بعدی طلاقش بدهد عیبی ندارد که او با شوهر اولی ازدواج کند.

که در ظاهر این آیه، حلال شدن زن سه طلاقه به شوهر اولی مشروط به این است که با مرد، دیگری ازدواج کند، سپس از وی طلاق بگیرد و چون در ازدواج موقت طلاق نیست، شرط ازدواج با شوهر اول که همان طلاق است، فراهم نشده است.

7- مردی که ناخن پایش افتاده بود و به عنوان معالجه، «مراره» ای روی آن گذاشته بود، از امام صادق(علیه السّلام) حکم آن را در مورد مسح سؤال نمود، امام (علیه السّلام) فرمود: حکم این مسئله و امثال آن در قرآن وجود دارد زیرا خداوند می فرماید:

(وَ مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ. )(13)

آنگاه فرمود: در موقع وضو روی همان دارو، مسح کن!

8- حکم ازدواج با بعضی از زنان را از امام صادق(علیه السّلام) پرسیدند، امام (علیه السّلام) فرمود: جایز و حلال است زیرا خداوند می فرماید:

(وَ أُحِلَّ لَکُمْ مَا وَرَاءَ ذلِکُمْ. )(14)

9- امام درباره ی حلال بودن گوشت بعضی از حیوانات به این آیه استشهاد می کند:

(قُلْ لاَ أَجِدُ فِی مَا أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً عَلَى طَاعِمٍ یَطْعَمُهُ. )(15)

10- باز امام (علیه السّلام) بر عدم جواز ازدواج بردگان بدون اجازه صاحبانشان با این آیه استدلال و استشهاد می کند که خداوند می فرماید:
(عَبْداً مَمْلُوکاً لاَ یَقْدِرُ عَلَى شَیْ‌ءٍ. )(16)

دلایل عدم حجیت ظواهر قرآن

در بخش پیش گفتیم که به دلایل روشن و مسلم ظواهر قرآن حجیت و مدرکیت دارد ولی گروهی از دانشمندان و علمای «حدیث» این حقیقت را انکار می کنند و می گویند که ظواهر قرآن قابل استناد نیست زیرا شاید هدف و منظور پروردگار از آیات قرآن غیر از آن باشد که از ظاهرش فهمیده می شود، این است که نمی توان معانی ظاهری قرآن را گرفت و در مواقع نیاز به آن تکیه و استناد نمود.

این بود خلاصه نظریه کسانی که حجیت ظواهر قرآن را انکار می کنند و بر این گفتار و نظریه دلایلی دارند که ما اینک هر یک از آن دلایل را به طور مستقل و جداگانه می آوریم و مورد گفت و گو قرار می دهیم و به پاسخ آن می پردازیم:

1- آیا فهمیدن قرآن انحصاری است؟

طرفداران عدم حجیت ظاهر قرآن می گویند: فهمیدن قرآن جنبه ی عمومی ندارد بلکه انحصاری است و تنها عده ی مخصوص و معینی که طرف صحبت و گفت و گوی قرآن می باشند می توانند معنای واقعی قرآن را درک کنند و کلید فهم قرآن تنها در دست آن هاست.

سپس این نظریه را با یک سلسله از روایات که در این مضمون وارده شده است، به اثبات می رسانند. اینک قسمتی از آن روایت ها:

1- شعیب بن انس در یک روایت«مرسل»(17) از امام صادق(علیه السّلام) نقل کرده است که آن حضرت به ابوحنیفه فرمود: تو فقیه مردم عراقی؟ گفت: آری. فرمود: بر چه اساس و منبعی فتوا می دهی؟ گفت: بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبرش، فرمود: ابوحنیفه! آیا کتاب خدا را آن چنان که شایسته است، می شناسی و آیا ناسخ و منسوخ آن را می دانی؟ گفت: آری. امام فرمود: ابوحنیفه! وای به حالت که دانش بزرگی را ادعا نمودی! وای بر تو که خداوند آن را قرار نداده است، مگر در نزد متخصصین قرآن و آنان که قرآن به آنان نازل شده است و این چنین علم و دانشی بر کسی میسر نیست جز افراد خاصی از خاندان پیامبر.

ابوحنیفه! بدان که خداوند از قرآن خود حتی یک حرف هم برای تو به ارث نگاشته و سهمی نصیب نداده است.

2- و در روایت زید شحام آمده است که قتاده به محضر امام باقر(علیه السّلام) وارد شد، امام به وی فرمود: تو فقیه مردم بصره هستی؟ گفت: چنین می پندارند، آن گاه امام فرمود: شنیده ام که قرآن را تفسیر می کنی؟ عرضه داشت: آری، تا آن جا که امام فرمود: قتاده! اگر از پیش خود قرآن را تفسیر کنی، هم خودت هلاک گشته ای و هم دیگران را به هلاکت انداخته ای و اگر با گفتار دیگران تفسیر کنی، باز هم خود و هم دیگران را به هلاکت کشانده ای، وای بر تو ای قتاده که قرآن را تنها کسانی می توانند بفهمند که مخاطب قرآن و طرف صحبت و گفت و گوی آن هستند.

پاسخ:

هدف و منظور این گونه احادیث و روایات، فهم ظاهر قرآن نیست بلکه منظور از آن به طور کلی این است که فهم حقیقت قرآن و پی بردن به عمق و تأویلات آن، آشنا بودن با ظاهر و باطن، ناسخ و منسوخش، اختصاص به کسانی دارد که مورد خطاب و طرف سخن قرآن می باشند، چنان که روایت اول در این معنی صراحت دارد زیرا در این روایت سؤال از معرفت و شناخت عمیق و واقعی و تشخیص دقیق ناسخ و منسوخ بوده، امام نیز ابوحنیفه را در ادعای چنین ادعای بزرگی، مورد توبیخ و ملامت قرار داده است.

و در روایت دوم نیز کلمه «تفسیر» به کار رفته است و تفسیر به معنای کشف حقیقت و پی بردن به عمق و ریشه ی آیات قرآن و به معنای پرده برداشتن از ظواهر قرآن می باشد و این، علم بزرگ و خطیری است که در فراخور همه کس نیست ولی فهمیدن ظواهر آیات قرآن به طور ساده برای عموم اهل زبان ممکن است، آن چه این روایت ها برای عموم غیرقابل درک می دانند، همان شناخت کامل قرآن و تأویل یا تفسیر عمیق آن می باشد نه ظواهرش.

روایاتی که در مقاله پیش آوردیم، این حقیقت را تأیید می کنند زیرا از آن ها نیز استفاده می شد که فهمیدن ظاهر قرآن اختصاص به معصومین ندارد.
گواه دیگر بر این گفتار آن است که در روایت اول، امام به ابوحنیفه می فرماید: خداوند از کتاب خود حتی یک حرف هم به تو ارث نداده است، امام با این بیان، به این معنی اشاره می کند که خداوند اوصیا و جانشینان حق پیامبر را وارث قرآن کرده، به این مقام عالی اختصاص شان داده است، آن جا که می فرماید:

(ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا )(18)

سپس کتاب [آسمانی] را به گروهی از بندگان برگزیده ی خود به میراث دادیم.

بنابراین، فهم و شناخت واقعی و کامل قرآن و آیاتش و پی بردن به حقیقت آن و تأویلاتش اختصاص به اولیای خاص و بندگان ممتاز خدا دارد و دیگران بهره و نصیبی در آن ندارند.

این است معنای گفتار امام صادق(علیه السّلام) به ابوحنیفه، زیرا درست نیست که گفته شود، ابوحنیفه کوچک ترین چیزی از قرآن را نمی دانست و حتی مثلاً «قل هو الله احد» و مانند آن را که معنای صریح و روشنی دارد، نمی فهمید.

این بود خلاصه معنای روایاتی که می گویند کلید فهم قرآن تنها در دست عده ی خاص و افراد مخصوصی است و در این باره روایات فراوانی وجود دارد که قسمتی از آن ها را در ضمن مباحث گذشته در همین کتاب آورده ایم.

2- تفسیر دلبخواهی ممنوع است

طرفداران عدم حجیت ظواهر قرآن می گویند: اتکا به آن چه از ظاهر الفاظ قرآن فهمیده می شود، همان تفسیر به رأی و برداشت دلبخواهی است که در روایات فراوان و یقین آور از آن نهی و جلوگیری به عمل آمده است.

پاسخ:

به طوری که در بخش پیش گفتیم؛ تفسیر به معنای برداشتن پرده ابهام و نشان دادن معناهای غیرظاهری لفظ است، تکیه به معنای ظاهری لفظ را تفسیر نمی نامند، زیرا در معنای ظاهری ابهامی نیست تا با به کار بردن تفسیر پرده ابهام بالا رود و عمق و حقیقت آن نمایان شود.

بر فرض اگر معنای ظاهری هم، تفسیر نامیده شود، تفسیر به رأی و اظهار نظر دلبخواهی نیست، بلکه تفسیری است بر اساس فهم عمومی و عرفی که عموم و یا بیش تر مردم آن معنی را از همان لفظ می فهمند.

مثلاً: اگر کسی یکی از خطبه های نهج البلاغه، گفتار عمیق و پرارج علی(علیه السّلام) را به طور ساده و دور از تکلّف ترجمه کند، قرائن لازم و شواهد موجود را که عرفاً از الفاظ آن فهمیده می شود، در این ترجمه رعایت نماید، هیچ گاه این عمل، تفسیر به رأی نامیده نمی شود.

امام صادق(علیه السّلام) نیز در گفتار خویش به این حقیقت اشاره فرموده آن جا که می گوید: راستی مردم با غور در آیات متشابه و پیچیده قرآن، بدبخت و بیچاره شدند زیرا آن ها معنای این سلسله آیات را نفهمیدند و پی به عمق و معنای واقعی آن نبردند و از پیش خود تأویلاتی بر آیات آن یافتند و خود را در برابر اوصیای خدا و دانایان حقیقی قرآن، مستغنی و بی نیاز دیدند و از آنان نپرسیدند تا آشنایشان سازند.

باز در این جا می بینیم که منظور امام(علیه السّلام) از تفسیر به رأی ممنوع و حرام، این است که کسی بدون مراجعه به اهل بیت و بدون استمداد از گفتار آنان و الهام گرفتن از افکارشان، مستقلاً از روی قرآن به دلخواه خود فتوا و حکمی از احکام الهی را صادر کند، در صورتی که رسول خدا عترت و اهل بیتش را پشتوانه و همدوش قرآن معرفی کرده است و مردم باید در این گونه موارد به آنان مراجعه کنند و از آنان الهام و روشنایی بگیرند و هدایت شوند.

اگر یک مفتی و یا مفسر، عمومات و مطلقات قرآن و قوانین عمومی آن را در نظر بگیرد، از تخصیص ها و تقییدها و از تبصره ها و استثناهایی که به وسیله ائمه (علیه السّلام) بر این گفتارها و قوانین عمومی قرآن به عنوان توضیحات وارد شده، غفلت ورزد، آن را تفسیر به رأی و برداشت دلبخواهی می نامند که در این روایت ها سخت مورد انتقاد قرار گرفته و ممنوع شده است.

از همه آن چه گفته شد، چنین برمی آید که: گرفتن معنای ظاهری الفاظ قرآن، آن هم با در نظر گرفتن قرائن و شواهدی که در قرآن و یا در گفتار ائمه(علیه السّلام) وجود دارد و با رعایت قواعد عقلی و عرفی که مخالف هیچ یک از این قواعد و معیارها نباشد، تفسیر به رأی بلکه اصلاً تفسیر نامیده نمی شود.

گذشته از این، دلایل و روایات فراوانی در دست داریم که مراجعه به قرآن و گرفتن معنای ظاهری آن را تجویز می کنند و بر آن تشویق و تأکید می نمایند و جمع این دو گروه از دلایل و روایات به این است که بگوییم: تفسیر به رأی غیر از عمل، به ظواهر الفاظ قرآن است که اولی حرام و ناروا و دومی جایز و شایسته می باشد.

3- معانی آیات قرآن عمیق و ریشه دار است

یکی دیگر از دلایل طرفداران عدم حجیت ظواهر قرآن این است که: قرآن دارای معانی بلند و دقیق و مشتمل بر مطالب فوق العاده مشکل و عمیق می باشد و همان معانی دقیق و مطالب مشکل مانع از درک مفاهیم و مقاصد آیات قرآن می باشند.

همان طور که افراد معمولی از درک مطالب قسمتی از کتاب های علمای گذشته عاجز و ناتوانند و تنها عده ی معدود و انگشت شماری می توانند، مطالب این گونه کتاب ها را درک کنند، این افراد که از درک مطالب کتاب های دانشمندان عاجزند، چگونه می توانند، به سادگی پی به حقایق قرآن ببرند و به نکات و دقایق آن دست یابند. در صورتی که قران کلام خداست و علوم گذشته و آینده و دانش اولین و آخرین در آن جمع شده است؟

پاسخ:

در جواب این گفتار باید گفت: قرآن گرچه علوم گذشته و آینده را در بردارد و بدون تردید فهمیدن این علوم از قرآن، اختصاص به اهل بیت و خاندان نبوت دارد ولی این حقیقت با یک حقیقت دیگر نیز منافات ندارد که قرآن علاوه بر علوم و دقایق عمیق باطنی، دارای معانی ظاهری هم باشد که هر کس با زبان و قواعد عربی آشنا است، بتواند آن معانی را درک کند و با در نظر گرفتن شواهد نقلی از گفتار و دستورات پروردگار استفاده کند.

4- آیا معانی ظاهری قرآن مقصود نیست؟

باز می گویند: ما اجمالاً می دانیم که تمام معانی ظاهری قرآن در بعضی از مطلقات و عمومات آن، مراد و مقصود نیست بلکه اکثر آن ها تخصیص، تقیید و تبصره خورده است. باز اجمالاً می دانیم که معنای ظاهری پاره ای از الفاظ قرآن اراده نشده است ولی چون این گونه الفاظ و جملات که ظاهرش اراده نشده، معانی دیگری از آن ها مقصود و مطلوب می باشد، مشخص نیست بلکه در میان الفاظ و جملات دیگر قرآن مستور و پراکنده شده و با آن ها مخلوط شده و همه آن ها را مشتبه ساخته است و ما علم اجمالی به وجود چنین الفاظ و کلمات در قرآن داریم، این است که باید از استناد به ظواهر تمام کلمات و آیات قرآن خودداری نماییم و به آن ها استناد و استشهاد نکنیم زیرا شاید از آن کلمات و جملاتی باشد که ظاهرش مقصود نیست.

پاسخ:

علم اجمالی نام برده، در صورتی می تواند، مانع از عمل کردن به ظواهر تمام آیات قرآن باشد که این عمل قبل از بحث و بررسی در قرآن و آیات آن انجام بگیرد ولی بعد از دقت و تدبر و پس از بحث و بررسی کامل و دقیق و به دست آوردن یک سلسله آیات و جملاتی که ظاهر آن ها قطعاً اراده نگردیده است، از نظر علمی و عقلی هیچ محذور و مانعی نیست که ظاهر آیات دیگر مورد عمل و استناد قرار بگیرد زیرا در این صورت علم اجمالی ما به وجود جملاتی در قرآن که ظاهرش مقصود و مراد نیست، اختصاص پیدا می کند، به همان مقدار از آیاتی که در اثر بحث و بررسی به دست آمده و معین گردیده است و باقی آیات از این احتمال، مصون و سالم می ماند و ظاهر آن ها جایزالعمل خواهد بود.

این تحلیل علمی که به اصطلاح«انحلال علم اجمالی» نامیده می شود و در تمام موارد وسیله تشخیص و مجوز عمل و استناد است، در این جا نیز جریان دارد و حتی در اخبار هم جاری است و وسیله ی تشخیص و جدا نمودن اخبار قابل عمل از اخبار مشتبه و غیرقابل عمل است.

اگر علم اجمالی بعد از انحلال و اختصاص پیدا نمودن به یک طرف احتمال، باز موجب عمل نمی شد و مانع از عمل می شد، نه تنها ظواهر قرآن حجت نبود بلکه ظواهر اخبار هم از حجیت می افتاد و ما نمی توانستیم به ظواهر آن ها عمل کنیم زیرا در اخبار هم، عمومات و مطلقاتی وجود دارد که ظاهر آن ها را نیز از حجیت می اندازد ولی«انحلال علم اجمالی» مانند آیات قرآن در اخبار نیز جریان دارد.

باز اگر «انحلال علم اجمالی» این خاصیت را نداشت، ما نمی توانستیم در مورد احتمال حرمت و یا وجوب چیزی، قاعده و اصل بری بودن انسان از تکلیف را که در اصطلاح، « اصل برائت» نامیده می شود، اجرا کرده و حکم حلیت و عدم وجوب آن چیز را صادر کنیم زیرا هر مکلفی علم اجمالی دارد به این که واجبات و محرماتی به او متوجه است و بعد از پی بردن به قسمتی از واجبات و محرمات، «علم اجمالی» به همان مقدار که به دست آمده است و به همان موارد اختصاص پیدا می کند و در بقیه موارد حکم اباحه و جواز جاری می شود که آن را در اصطلاح«اصالت برائت» می نامند.
گرچه عده ای از علما در بعضی از موارد، احتیاط را لازم می دانند ولی این احتیاط بر پایه اخبار و روایات خاصی است نه بر پایه ی علم اجمالی و عدم تأثیر انحلال آن، هر کس در این باره توضیح بیش تری بخواهد به کتاب اجود التقریرات مراجعه نماید.(19)

5- پیروی از آیات متشابه ممنوع است

طرفداران عدم حجیت ظواهر قرآن باز می گویند: عمل کردن به ظاهر قسمتی از آیات قرآن که آیات «متشابه» و مشکل نامیده می شوند، از نظر خود قرآن ممنوع و نارواست قرآن کسانی را که از ظاهر چنین آیاتی پیروی می کنند، سخت به باد انتقاد می گیرد و چنین می گوید:

(مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَ أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ. )(20)

قسمتی از آیات [قرآن] محکم(صریح و روشن) است که اساس این کتاب می باشد و قسمتی دیگر متشابهات و سخنانی مشکل، اما کسانی که در دلشان انحراف است، از آیات متشابه قرآن پیروی می کنند.

چون معلوم نیست که خداوند ظواهر الفاظ قرآن را اراده کرده است و با یک معنای دیگری از آن الفاظ مراد و مقصود اوست. این است که این گونه ظواهر، از متشابهات محسوب می شود، اتکا و عمل به آن ها روا و درست نمی باشد.

پاسخ

معنای کلمه « متشابه» واضح و روشن است، هیچ گونه تشابه و اجمالی در معنای آن نیست، «متشابه» لفظی را می گویند که دارای دو معنی و یا بیش تر از دو معنی باشد و هم این معانی هم نسبت به آن لفظ در یک درجه بوده باشند به طوری که وقتی آن لفظ گفته می شود، هر یک از آن معناها یکسان و بدون تفاوت به ذهن شنونده تبادر و سبقت کند.
در این گونه موارد شنونده و یا خواننده باید توقف کند و هیچ یک از معناها را انتخاب نکند تا آن گاه که قرینه و شاهدی به دست آید و مقصود گوینده را معین و روشن سازد آن گاه از آن مقصود مشخص پیروی کند، بنابراین معنا، ظواهر الفاظ از متشابهات محسوب نمی شود زیرا معنای ظاهری الفاظ روشن و معین می باشد.

اگر فرض کنیم که خود لفظ«متشابه» از نظر معنی دارای تشابه و اجمال است و معنای آن کاملاً روشن نیست و باز فرض کنیم که به ظاهر الفاظ نیز متشابه می گویند، باز نمی تواند ما را از عمل نمودن به ظواهر الفاظ باز بدارد زیرا سیره و روش عرف و عقلا در همه جا و در هر زمان قابل عمل و اجرا است و در ظواهر قرآن نیز باید از همان روش عرفی و عقلی پیروی نمود، مگر در موردی که دلیل قطعی و گواه روشنی ما را از ظاهر سخن و گفتاری منصرف سازد و به یک معنای دیگر رهبری کند.

6- تأثیر تحریف قرآن در حجیت ظواهر قرآن

آخرین دلیل طرفداران عدم حجیت ظواهر قرآن دین است که می گویند: قرآن تحریف شده است و این تحریف ظواهر الفاظ آن را متشبه و مجمل ساخته و از حجیت و اعتبار ساقط کرده است.

پاسخ:

اولاً: چنان که در دو بخش گذشته توضیح دادیم، قرآن تحریف نشده است.

و ثانیاً: بر فرض اگر مسئله تحریف را بپذیریم، باز ظواهر قرآن از حجیت و اعتبار ساقط نمی شود زیرا روایاتی که مردم را به قرآن ارجاع می دهند که ما در بخش های پیش مکرر به آن ها اشاره کردیم، دلالت دارند، بر این که باید قرآن دقیقاً مورد عمل قرار گیرد و این کتاب میزان و معیار صدق و کذب و صحت و سقم گفتارها و عمل هاست و در هر مورد باید به آن تمسک جست و از آن استمداد نمود و به آن استناد و استشهاد کرد گرچه بر فرض، تحریف شده باشد، در صورتی تحریف به ساحت قدس قرآن راه ندارد.

نتیجه ی بحث

از همه ی آن چه گفتیم، چنین برمی آید که ظواهر الفاظ قرآن حجیت و مدرکیت دارد و کاملاً قابل اعتماد و مورد استناد می باشد زیرا قرآن اساس محکم و خلل ناپذیر شریعت اسلام است، میزان حق و باطل می باشد، محک معیار صحیح و ناصحیح و تمام ارزش هاست، هر روایت و گفتاری که با آن مخالف آید، از درجه اعتبار ساقط است و قابل عمل و اتکا نیست.

پی نوشت ها :
1- محمد/24.
2- زمر/27.
3-شعرا/192-195.
4- آل عمران/138.
5- دخان/58.
6- قمر/17.
7-نساء/82.
8- حجرات/6.
9-اسراء/36.
10- توبه/61.
11- بقره/230.
12-بقره/230.
13- حج/78.
14-نساء/23.
15-انعام/145.
16- نحل/75.
17- روایتی را می گویند که سلسلة ناقلین آن ذکر نشده باشد.
18-فاطر/32.
19- نوشته مؤلف عالی قدر به عنوان تقریرات درس معظم له.
20- آل عمران/7.


موضوعات مرتبط: علوم قرآن و حدیث ، وبلاگ علوم قرآن و حدیث ، تفسیر
برچسب‌ها: حجیت ظواهر قرآن , حجیت , ظواهر قرآن , البیان خویی , علوم قرآن و حدیث دکتر مصطفوی | Dr. Mostafavi...
ما را در سایت دکتر مصطفوی | Dr. Mostafavi دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : drmostafavia بازدید : 349 تاريخ : شنبه 24 تير 1396 ساعت: 14:40

خبرنامه