نقد و بررسی درباره احادیث موضوعه

ساخت وبلاگ

چکیده:

طرح مسئله

«وضع» در لغت و اصطلاح

بررسی و نقد احادیث موضوعه

1- احادیث مربوط به کفر پدر و مادر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)

نقد روایات

2- حدیث شقّ صدر

نقد حدیث

3- افسانه هایی درباره ی آغاز وحی

بررسی و نقد

4- افسانهی آیات شیطانی(غرانیق)

نقد افسانه ی غرانیق

5- پیامبری که بی گناهان را مورد لعنت و نفرین قرار می دهد.

نقد و بررسی

6- پیامبری که با امور دنیا آشنا نیست

نقد و بررسی

7- پیامبری که قرآن را فراموش می کند

نقد وبررسی

8- پیامبری که نمازش قضا می شود

نقد حدیث

9-پیامبری که نماز را کم یا زیاد می خواند

نقد حدیث

10- پیامبری که به غنا و آوازه خوانی گوش می داد!

نقد حدیث

نقدی کلی روایات جعلی در مورد شخصیّت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)

چکیده:

«وضع» در لغت به معنای پائین آوردن و در اصطلاح به معنای نسبت دادن سخن جعلی و دروغین به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم علیهم السلام است. علی رغم اهتمام مسلمانان در حفظ آثار باقی مانده از آخرین فرستاده‌ی خدا، این میراث ارزشمند در طول تاریخ از دستبرد افراد جاهل و مغرض در امان نماند و احادیث زیادی درمورد ایشان جعل شد و به کتب و جوامع روایی راه یافت که از جمله‌ی آنها می­توان به روایاتی اشاره کرد که حاکی از کفر والدین حضرت هستند و یا حضرت را فراموش­کار در امر دین و حفظ آیات الهی معرّفی می­کنند. و یا ایشان را بی­اطلاع از امور دنیوی و معاش مردم قلمداد می­کنند و یا افسانه­هایی را در مورد شخصیّت ایشان می­بافند؛ مانند افسانه‌ی غرانیق، افسانه‌ی شق صدر و افسانه‌ی نحوه‌ی آغاز وحی. در نقد این احادیث باید گفت که به فرموده‌ی خود معصومین علیهم السلام و شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، روایاتی که با نص قرآن کریم و روح کلی حاکم بر آن مخالفند، را باید کنار گذاشت ونپذیرفت. چه اینکه بسیاری از این دست از احادیث چنین وضعیّتی دارند و با قرآن کریم معارضند. مضاف بر اینکه امر به اطاعت و تبیعیّت بی چون و چرای از پیامبر در قرآن کریم، دامن ایشان را از هرگونه اتّهامی مبنی بر خطا و گناه مبرّا می­سازد و بر همه‌ی احادیثی که به نحوی اینگونه نقائص را به ایشان نسبت می­دهد، خط بطلان می­کشد.

طرح مسئله

خداوند تبارک و تعالی، اعتقادات، اخلاقیات و احکام اسلام را در دو مجموعه‌ی گراسنگ یعنی قرآن و سنّت، در اختیار مردم قرار داده است. قرآن کریم حاوی رؤوس کلی احکام وعبادات و کلیّات معارف الهی است و شرح و بیان آن و تفصیل و تشریح کلیّات به عهده‌ی پیامبر و جانشینان بر حقّش گذاشته شده است. از اینرو سیره‌ی عملی نبی مکرّم اسلام و بیانات گهربار ایشان، برای مسلمانان در نیل به اهداف عالیه اسلام نقش بسیار مهمّی دارد و همین امرمسئولیّت سنگین حفظ و حراست از این سرمایه‌ی گراسنگ را متوجّه‌ی آنان می­سازد.

با این وجود و علی رغم اهتمام مسلمانان در حفظ آثار باقی مانده از آخرین فرستاده‌ی خدا، این میراث ارزشمند از دستبرد افراد جاهل و مغرض در امان نماند و احادیث زیادی درمورد ایشان جعل شد و به کتب و جوامع روایی راه یافت و همین امر باعث شد تا علاوه بر اینکه از جایگاه و منزلت این شخصیّت بی­نظیر الهی در دید برخی از مسلمانان کاسته شود، به مستمسکی برای مستشرقین برای انجام قضاوت ناصحیح در مورد شخصیّت آنحضرت و حتّی دین اسلام تبدیل گشت. از اینرو شناسائی و نقد این احادیث علاوه بر اینکه احیاگر سنّت ناب نبوی خواهد بود، می­تواند غبارهای به وجود آمده بر رخساره‌ی مشعشع حضرت ختمی مرتبت را بزداید و چهره‌ی نورانی ایشان را به جهانیان معرّفی کند.

«وضع» در لغت و اصطلاح

لغت ­پژوهان، واژه‌ی «وضع» را در لغت به معنای پایین­آمدن[1]، سقوط کردن[2]، ساقط کردن[3] می­دانند. با توجّه به معنای اصطلاحی این لغت که به آن اشاره خواهد شد، معنای مستعمل این واژه در این تحقیق همان «پایین آوردن» خواهد بود.

امّا در اصطلاح دانشمندان حدیث، «وضع» به معنای نسبت دادن سخن جعلی و دروغین به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم علیهم السلام است. ابوریّه در این زمینه می­نویسد: « حدیث موضوع، نسبت دادن سخنی ساختگی به پیامبر صلوات الله علیه است که ممکن است به شکل عمدی یا سهوی باشد.»[4]

بررسی و نقد احادیث موضوعه

1- احادیث مربوط به کفر پدر و مادر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
در صحیح مسلم آمده است: «مردی به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) عرضه داشت ای رسول خدا! پدر من درکجاست؟ رسول خدا پاسخ دادند: پدر تو در آتش است. وقتی آن مرد دور شد، پیامبر او را صدا کرد و فرمود: پدر من و پدر تو هردو در آتش هستند.»[5]

همچنین ابوهریره می­گوید: پیامبر صلوات الله علیه قبر مادرش را زیارت نمود و گریه کرد و کسانی که در اطراف آنحضرت بودند را نیز به گریه انداخت. آنگاه ایشان فرمود: «من از پرودگارم خواستم که در مورد مادرم طلب مغفرت کنم، چنین اجازه­ای به من داده نشد و از خدا خواستم تا اجازه دهد قبر مادرم را زیارت کنم، این درخواست مرا پذیرفت. شما نیز قبرها را زیارت کنید که زیارت قبور یادآور مرگ است.»[6]

نقد روایات

در نقد اینگونه روایات باید گفت که یکی از ملاکات ارزیابی حدیث، سنجیدن آن با آیات قرآن و یا اصطلاحاً عرضه آنها بر قرآن است. اگر محتوای روایتی با نص یا مضمون آیه­ای از قرآن در تعارض باشد به فرموده‌ی خود معصومین علیهم اسلام باید آنرا کنار گذاشت و بر دیوار کوبید. حال اگر به قرآن کریم مراجعه کنیم، آیاتی را می­یابیم که دلالت بر ایمان آباء پیامبر و طهارت ارحام مادران ایشان دارد و لذا هر روایتی که خلاف این را ثابت کند، از درجه‌ی اعتبار ساقط است و نمی­توان آنرا پذیرفت. برای اشاره به نمونه­ای از این آیات به تفسیر ابن عباس از آیه‌ی 219 سوره‌ی مبارکه‌ی شعراء بسنده می­کنیم.

ابن عباس در تفسیر این آیه می­گوید: منظور از جمله‌ی «... و تقلبّک فی الساجدین...» این است که ای پیامبر! خدا تو را از صلب پیامبران به صلب پیامبران دیگر منتقل نمود تا تورا خلق کرد و به پیامبری مبعوث گردانید.[7]

2- حدیث شقّ صدر
در صحیح بخاری روایتی درباره‌ی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است به این مضمون که: هنگامی که پیامبر کودکی بیش نبود، جبرئیل به نزد او آمد و در حالیکه با همسالان خود مشغول بازی بود، وی را گرفت و بر زمین زد و سینه­اش را شکافت و قلب او را بیرون آورد و از دورن آن، لخته­ای خون را بیرون کشید و گفت: این قسمت از تو سهم شیطان است، سپس قلب را در ظرفی از طلا با آب زمزم شست و شو داد و در جای خود نهاد، بچّه­ها به طرف دایه­اش آمدند و گفتند که محمّد کشته شد، آنان به سوی او شتافتند و او را رنگ­پریده یافتند.[8]

نقد حدیث

علامه جعفر مرتضی عاملی در نقد این حدیث می­نویسد:

«به چه دلیل خداوند خود را بدون اینکه گناهی داشته باشد، اینگونه عذاب می­کند. آیا امکان نداشت که از اوّل خلقش، او را چنین خلق می­کرده و گذشته از این، این روایت بیانگرآن است که پیامبر صلوات الله علیه در انجام عمل خیر، مجبور بوده است... برای چه پیامبر ما فقط به این عمل اختصاص داشته پیدا کرده است و برای انبیاء گذشته چنین عملی نبوده است؛ درحالیکه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) افضل تمام انبیاء است. گذشته از همه‌ی اینها به تصریح آیات قرآن، شیطان راهی برای نفوذ و تسلّط بر بندگان مخلص خداوند ندارد.»[9]

ایشان در ادامه می­افزاید: «حقیقت این است که این روایت مأخوذ از فرهنگ جاهلیّت است و در کتاب اغانی افسانه­ای آورده شده که مفادش چنین است.»

هم چنین در کتاب سیری در صحیحین آمده است که اصلا شر و فساد در وجود انسان ها ترشح غده ای نیست و ارتباطی با جسم انسان ندارد تا با قطع نمودن آن غده، شر و فساد از بین برود.[10]

گذشته از همه، آنچه که باعث خیر و شر در انسان می شود؛ قلب اصطلاحی نیست، بلکه منشأ تحولات و تغییرات در انسان، قوای مدرکه و روح و عقل است نه این قلب جمادی، تا با شستشوی آن، باعث خیرات در انسان شود.

3- افسانه هایی درباره ی آغاز وحی

در تاریخ طبری و تاریخ یعقوبی به نقل از عایشه روایتی را در زمینه چگونگی آغاز وحی بر پیامبر-*- و حالات وی در آن موقعیت نقل کرده اند که خلاصه اش چنین است: پیامبر فرمود: جبرئیل در غار حرا نزد من آمد وگفت بخوان، پاسخ دادم: نمی توانم، مرا آن چنان فشرد که مقاومتم تمام شد، آن گاه گفت: «اقرا باسم ربک....» از غار برگشتم و هراسان بر خدیجه وارد شدم و گفتم مرا بپوشانید! و بعد داستان را بر خدیجه خواندم و ترس خود را بر او آشکار کردم و آنگاه، خدیجه مرا به نزد ورقة بن نوفل پسر عموی خویش برد که مردی عالم در جاهلیت نصرانی بود، داستان را به او گفتم؛ ورقة گفت: این همان ناموس است که بر موسی- علیه السلام- نازل می شد.[11]!

این روایات با متون مضطرب و متناقض متعددی نقل شده، در بعضی پیامبر-*- خود را در هنگام وحی شاعر یا مجنون می داند، یا بعد از نزول وحی، آن چنان دچار تشویش می شود که اقدام به خود کشی می نماید.[12]

بررسی و نقد

علامه عسکری در نقد داستان می نویسد: سند این روایات، به کسانی منتهی یا حداقل منسوب گشته، که تاریخ گواهی می دهد، هیچ کدام از این افراد در عصر حادثه حضور نداشته اند (مانند ام المؤمنین عائشه، عبد الله بن عباس و ....) بنابراین اولین ناقلین حادثه، هیچ یک در عصر وقوع آن متولد نشده بودند، در حالی که می دانیم، یک حادثه را جز با حضور در آن و یا شنیدن از حاضران و شاهدان عینی آن نمی توان نقل کرد.[13]

علامه جعفر مرتضی عاملی نیز در نقد این داستان بی اساس می گوید: ارسال پیامبری که خود به نبوتش ناآگاه و جاهل است و برای تحقیق و تثبیت، نیازمند کمک یک زن یا یک نصرانی است، چگونه ممکن است؟ آیا آن زن یا آن مرد نصرانی از این مرد ترسو ومردد سزاوار به مقام نبوت نبوده اند؟!

علامه اضافه می کند که مضمون این افسانه با آیات قرآن که نزول وحی را عامل و باعث آرامش روحی و اطمینان قلب پیامبر-*- می داند در تنافی و تعارض آشکار است.[14] مانند «وَقَالَ الَّذِینَ كَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلًا»[15]

آیت الله معرفت نیز می گوید: تردیدی نیست که موضوع ترس و فزع پیامبر-*- به این صورت ناهنجار، یك افسانه ی خرافی است...... چرا که پیامبر در پیشگاه خداوند برتر از آن است که در چنین موقع حساسی او را در حال ترس و فزع قرار دهد.... آیا محمد-*- در پیشگاه خداوند برتر از ابراهیم و موسی دیگر انبیاء-علیهم السلام- نیست که خداوند آنان را در مواقع سخت رها نکرد تا به کسی غیر او پناه نبرند؟ آیا رؤیاهای صادقی که پیش از بعثت برای پیامبر-*- رخ داده و سلام کردن فرشته ای که بر وی نازل می شده و او را به عنوان رسول الله خطاب می کرده و همچنین شناخت ذاتی پیامبر که در مدت خلوت غار حراء به حد کمال و عمق خود رسیده است هیچ یک موجب تعیین و اطمینان او نشده، تا اینکه بانویی و یا مردی نصرانی او را مطمئن کنند؟»

اختلافاتی که در نقل های مختلف این داستان وجود دارد و برخی با برخی دیگر سازگار نیست، خود دلیل کاذب بودن این قصه است، در یک روایت آمده است که خدیجه علیها السلام به تنهایی نزد ورقة بن نوفل رفت و ماجرا را برای وی نقل کرد و روایت دیگر، حاکی است که با محمد-*- پیش ورقه رفتند و در روایت دیگری است که ورقة بن نوفل، پیامبر را دید که گرداگرد خانه می گردد و از وی خواست که آنچه دیده و شنیده است، برای او بیان کند. در نقل چهارم است که ابن عباس از ورقة بن نوفل نقل کرده که وی گفته است که از محمد خواستم چگونگی آن کس را که بر او نازل می شود برای من بیان کند. پنجمین نقل، به این نحو است که ابوبکر بر خدیجه وارد شد و از وی خواست که محمد را پیش ورقة بن نوفل ببرد. اگر فرض کنیم که این داستانها صحیح است، باید پرسید: چرا ورقه در حالی که به پیامبری محمد-*- یقین کرده به او ایمان نیاورده است؟

گذشته از اینها، پیامبر-*- نسبت به آنچه که به او وحی می شود، خطا نمی کند و هرگز امر بر او مشتبه نخواهد شد وقتی که به پیامبر وحی می شود حجاب از پیش چشم او برداشته می شود و تجلیات و اشراقات نوری عالم ملکوت را که او را فرا می گیرد، لمس می کند و با تمام وجود متوجه روح خدا و اخذ کلمات اوست. بنابراین نمی توان خطایی در دید و اشتباهی در مدرکات او احتمال داد....[16]

در سیری در صحیحین در نقد این داستان آمده است: چطور پیامبر خبر از رسالت خود نداشته، در حالیکه کاهنان و رهبانان، سالها قبل، از رسالت وی مطلع بودند همچنین در مورد حضرت عیسی-*- داریم که در میان گهواره از نبوتش صراحتاً سخن گفت پس چگونه می شود که پیامبر که برتر از تمام انبیاء است تا آن زمان از نبوتش بی اطلاع بوده است.[17] «قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِيًّا»[18]

4- افسانه­ ی آیات شیطانی(غرانیق)

خلاصه­ی داستان افسانه­ی غرانیق به نقل از تفسیر طبری بدین شرح است: پیامبر-*- همواره در این اندیشه بود تا به گونه ای کفار را به راه آورد و قلب های تیره­ی آنها را با تابش نور الهی روشن سازد و در این مسیر نرم خویی، با آنها را بهترین راه چاره می دید، روزی هنگام عبادت در کعبه و در نزدیک ترین حلقه ی مشرکین، جبرئیل امین نازل و آیات اولیه ی سوره ی نجم بر پیامبر ابلاغ شد.

«..... أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى، وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى.......»

(آیا دو بت بزرگ خود، لات و عزی را دیدید که بی اثرند و منات سومین بت دیگر را که جمادی بی جان است.) در این هنگام شیطان که نام های بت های سه گانه را شنیده بود فرصت را غنیمت شمرد و بلافاصله دو جمله را به عنوان وحی بر پیامبر القا کرد و پیامبر-*- ندانسته آنها را دریافت و به عنوان وحی الهی تلقی کرد! آن دو جمله این است: (تلک الغرانیق العلی فان شفاعتهن لترجی؛ یعنی این سه بت پرندگان زیبا و بلند مرتبه هستند و به شفاعت آنها امید می رود. در این هنگام مشرکان شاد و مسلمانان مهاجر، به برگشتن از حبشه و زندگی مسالمت آمیز با کفار امیدوار شدند اما جبرئیل شبانگاه با توبیخ پیامبر-*- نزول آن جملات را از جانب خود تکذیب و پیامبر-*- را از مکر شیطان آگاه کرد.[19]

نقد افسانه ی غرانیق

علامه عسکری در سند روایات طبری اشکال وارد می کند و می­نویسد: سند روایات به محمد به کعب بن سلیه قرظی از نسل یهودیان بنی قریظه می رسد. او در سال چهلم از هجرت یعنی تقریبا سی سال بعد از رحلت پبامبر اکرم-*- به دنیا آمد، و در سال صد و هشت یا صد و هفده هجری وفات یافته است.[20] و لذا خود نمی­توانسته مستقیماً این واقعه را روایت کند.

آیت الله معرفت نیز بیان می­دارند: مفهوم حدیث با بسیاری از آیات قرآن کریم و همچنین با مقام عصمت انبیاء که با دلایل عقلی و نقلی متواتر و اجماع اهل فن به اثبات رسیده است، از جهات مختلف، متناقض است. حدیثی از پیامبر-*- ذکر شده که حضرت می فرمایند: « من رآنی فقد رآنی، فان الشیطان لا یمثّل بی» یعنی هرکس مرا در بیداری یا خواب دید، مطمئن باشد مرا دیده است زیرا هرگز شیطان به چهره ی من نمایان نمی گردد.

دانشمندان، از این حدیث یک قاعده­ی کلی را استنباط می کنند بر این که شیطان نمی تواند به صورت یکی از اولیای خدا و بندگان مخلص او مجسم شود و به طریق اولی تجسم او به صورت فرشته ی وحی که امین و مقرب درگاه الهی است، ممکن نخواهد بود.

نکته ی دیگر اینکه عبارت، «تلک الغرانیق العلی فان شفاعتهن لترجی» با آیات سوره ی نجم از نظر لحن و اسلوب، هم آهنگ نیست.چرا که عبارت مورد بحث، ناهماهنگ و متناقض و آمیزه ای از مدح و ذم نا موزون است و این خصوصیات نه تنها بر پیغمبر-*- و دیگر حاضران ائمه از مسلمانان و سران و مشرکان پوشیده نیست، بلکه بر افراد عادی که کمی تفکر کنند، روشن و معلوم است.[21]

شایان ذکر است که طبری در مقام دفاع از این افسانه، در ذیل آیه­ی 52 سوره­ی مبارکه­ی حج ، نظریه­ی ضحاک مبنی براینکه مقصود از «تمنّی» در «اذا تمنّی» را تلاوت و قرائت می داند را نقل کرده می گوید: این نظریه (نظریه ی ضحاک) به تفسیر واقعی نزدیک تر است به دلیل اینکه در دنباله‌ی آیه می خوانیم. «..... فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِی الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَكِیمٌ»[22] (پس خدا آنچه را شیطان القا مى‏كرد محو مى‏گردانید سپس خدا آیات خود را استوار مى‏ساخت و خدا داناى حكیم است.)

به عقیده­ی طبری، تفسیر کلام الهی چنین است: ما قبل از تو هیچ پیامبر و نبی­ای نفرستادیم مگر اینکه اگر تلاوت یا قرائت کتاب خدا کرد، و یا خود سخنی گفت، شیطان در آن القاء و شبهات و اشکالات، نمود، و البته خداوند القائات شیطان را نسخ و زائل ساخت در این جا خداوند خبر می دهد که خود، القائات شیطان بر زبان خاتم پیامبرانش را ابطال خواهد کرد.

طبری در ادامه می فرماید: خداوند متعال گفته است آنچه شیطان در قرائت پیامبر القاء می کند را امتحان و آزمایشی برای آن کسانی که در دل مرضی دارند، قرار می دهد.[23]

علامه عسکری در نقد این کلام طبری می فرمایند: «تمنی» و «امنیه» در قرآن کریم مثل سوره ی حج و در نقاط دیگر، به معنای خواسته و آرزو استعمال شده اند و هنگامی که به موضع این آیه در سوره ی مزبور دقت می کنیم، مشاهده می شود که آیه­ی 52 سوره مبارکه ی حج ، در یک مجموعه ای از آیات قرار گرفته است که از نظر موضوع کاملا دارای وحدت هستند. این مجموعه واحد از آیه ی 42 شروع شده و تا آیه ی 52 ادامه می یابد. از سوی دیگر، تمنی و امنیه به معنای شوق و رغبت پیامبر، و کوشش او در راه هدایت و سعادت مردم است و القائات شیطان در این زمینه، وسوسه ها و شبهه هایی می باشد که شیطان در راه هدایت مردم ایجاد می کند.[24]

5- پیامبری که بی گناهان را مورد لعنت و نفرین قرار می دهد.

در صحیح مسلم از عایشه نقل شده است که دو مرد بر پیامبر-*- وارد شدند و صحبتهایی با او کردند، من نفهمیدم که چه گفتند، اما پیامبر از آن صحبت ها سخت به غضب در آمد و لعنت و ناسزا نثارشان ساخت. بعد از اینکه از محضرش بیرون رفتند گفتم اگر به کسی خیری برسد به این دو تن خیری نخواهد رسید، گفت: برای چه؟ مگر چه شده است؟ گفتم: از آنجا که شما این دو تن را لعنت کردید و دشنام دادید! ایشان فرمودند: نمی دانی که من با خدای خودم چه شرطی کرده ام، من شرط کرده ام، و گفته ام؛ بارالها من بشرم، هر مسلمانی را که دشنام دادم یا لعنت کردم این لعنت و ناسزای مرا برای او زکات و پاکیزگی قرار بده، او را در برابر لعنت من پاک و پاکیزه بنما.[25]

نقد و بررسی

مشکل عمده‌ی این دسته از روایات، تعارض آنها با دیگر روایاتی است که از ناحیه‌ی رسول اکرم وارد شده است. علامه عسکری در کتاب نقش ائمه در احیاء دین می نویسد: در صحیح بخاری و مسلم و سنن ابی داود و احمد و ابوعوانه از عبدالله بن مسعود این روایت نقل شده است که پیامبر فرمود: «سباب المسلم فسوق و قتاله کفر» یعنی دشنام دادن به مسلمان فسق است و جنگ با او کفر.

همچنین در روایتی دیگر ابو داود نقل می کند: باد تندی ردای مردی را برد، او باد را لعنت کرد پیامبر اکرم-*- فرمود: باد را لعنت نکن، او مأموری از مأموران خداوند است. کسی که چیزی را لعنت کند و آن چیز سزاوار لعنت نباشد، لعنت به لعنت کننده بر می گردد.[26]

همچنین در صحیح بخاری، به نقل از عایشه آمده است که یهودیان وقتی به پیامبر می رسیدند به عنوان طعنه و تمسخر می گفتند. «سام علیک» یعنی نفرین بر تو باد. عایشه می گوید: من به خشم آمده و نسبت به آنها بد زبانی کردم، پیامبر مرا از این کار نهی کرد.[27] حال چگونه ممکن است پیامبر خود با این همه توصیه و سفارش خود به این عمل دست بزند.

6- پیامبری که با امور دنیا آشنا نیست

پیامبر-*- از کنار گروهی که مشغول تلقیح (گرده پاشی) بر درخت خرما هستند می گذرد و کار آنها را مشاهده می کند، به آنها می فرماید:اگر این کار را نکنید بهتر است، اگر این عمل را انجام ندهید، خرما بهتر خواهد شد. فرمان پیامبر-*- را مسلمانان جوان اجرا نمودند. نتیجه این شد که خرمای آن سال شهر مدینه خراب شد.

روز دیگری پیامبر از نخلستان گذشت و خرما های خراب شده را مشاهده کرد که چون به دستور او گرده پاشی نکرده اند، همه فاسد شده است. سؤال فرمود: خرماهای شما چرا خراب شده است؟ گفتند شما فرمان دادید که گرده گیری نکنید، خرما شما بهتر می شود، ما نیز گرده گیری نکردیم خرمای ما فاسد شد! فرمود: شما کار دنیای خود را از من بهتر می دانید، شما به امور دنیای خود از من آگاه ترید.[28]

نقد و بررسی

علامه عسکری می فرمایند: نتیجه این گونه روایات که در معتبرترین کتب حدیثی مکتب خلفاست این می شود که هرچه پیامبر-*- در مورد مسائل دنیایی گفته باشد، چندان قیمتی ندارد زیرا مردم بهتر از ایشان می یابند و انتخاب می کنند. در حقیقت دین آمده که به مردم یاد بدهد چگونه نماز بخوانند، چگونه روزه بگیرند و غیره، اما در کار دنیا دخالتی ندارد و مسائل دنیایی را به خود مردم واگذار کرده، زیرا آنها در این زمینه داناترند.!

این گونه احادیث می خواهند بگویند: اگر پیامبر-*- تعلیم نماز و روزه و عبادت بدهد مانعی ندارد، اما در کار دنیا اشتباه می کند، زیرا رأی خودش را گفته و از آسمان تعلیم نگرفته است.[29]

در حقیقت این گونه احادیث، باعث تقویت اندیشه‌ی باطل جدایی دین از دنیا در اذهان مسلمانان خواهد شد و اینکه اسلام از مدیریت دنیای انسان عاجز است.

7- پیامبری که قرآن را فراموش می کند

بخاری از عایشه و ابوهریره نقل می کند: روزی پیامبر-*-در مسجد نشسته بود. صدای قرآن خواندن مسلمانی به گوشش رسید. فرمود: خدای رحمتش کند، این خواننده مرا به یاد آیاتی انداخت که به کلی فراموش کرده بودم و از فلان سوره از قرآن آنها را اسقاط می کردم.[30]

نقد وبررسی
چگونه چنین چیزی ممکن است در حالی که خداوند در مورد پیامبر-*- می فرماید: «سَنُقْرِؤُكَ فَلَا تَنسَى»[31]ما بزودى [آیات خود را به وسیله سروش غیبى] بر تو خواهیم خواند تا فراموش نكنى.

مفسرین در مورد این آیه، اقوال زیادی دارند که به بخشی از آنها اشاره می کنیم.

علامه طباطبایی در تفسیر شریف المیزان بیان می­دارند که ملاک در تبلیغ وحی، عدم نسیان و فراموشی پیامبر است و اگر پیامبر آیات را فراموش کند، تبلیغ الهی صورت نگرفته است.[32]

زمخشری هم در ذیل آیه 8 سوره ی مبارکه ی اعلی به عدم نسیان و فراموشی پیامبر اشاره می کند و می گوید: جبرئیل مأمور است که آیات را بر تو بخواند تا آن زمان که تو آنها را حفظ شوی و پس از آن هرگز فراموش نخواهی کرد.[33]

قرطبی در الجامع الاحکام القرآن با تشریح کیفیّت قرائت آیات الهی بر مردم و توسّط پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم بر آیات الهی می­نویسد: پیامبر در آموزش قرآن به مسلمانان روش خاصی داشته است، بدین گونه که هر ده آیه ای که را که نازل می شد بر عموم مسلمانان می خواند، تا آنها را حفظ کنند و آن کسانی که نوشتن می دانند آن را بنویسند..... آن گاه رسول اکرم-*- به آنان تفسیر علمی و عملی آن آیات را می آموخت و تا همه آن را نمی آموختند از آن آیات نمی گذشت.[34]

8- پیامبری که نمازش قضا می شود

مسلم با سند خود از ابوهریره نقل می کند که همراه رسول خدا-*- در محلی فرود آمدیم و شب را در آنجا خوابیدیم و تا برآمدن آفتاب، از خواب بیدار نشدیم. حضرت فرمودند: سر ستوران خویش را بگیرید که اینجا جایی است که شیطان در آن است. ابوهریره می گوید: چنین کردیم، آنگاه آب خواست و وضو ساخت، نماز اقامه شد و دو رکعت نماز صبح خواند.[35]

نقد حدیث

چنین حدیثی در شأن و مرتبه­ی پیامبر-*- نیست. آنجا که قرآن می فرماید: «يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِیلًا نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا[36]» تا آنجا که می فرماید:« إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنَى مِن ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَنِصْفَهُ[37]»

و در جای دیگری می فرماید:« وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ الْغُرُوبِ وَمِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَأَدْبَارَ السُّجُودِ[38]»

آن حضرت همه‌ی شب را به نماز زنده می داشت و پیوسته در قعود و قیام و رکوع و سجود بود و تا حدّی به این امر مداومت کرد که پاهای او آسیب دید. در این هنگام جبرئیل از سوی خداوند عزوجل بر او فرود آمد و فرمود: بر جان خویش رحم کن که او نیز بر تو حقی دارد.« طهمَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى»[39]

9-پیامبری که نماز را کم یا زیاد می خواند
از ابو هریره نقل شده است، در یک نماز (مغرب یا عشاء) پیامبر دو رکعت نماز با ما خواند و قبل از اتمام نماز، در پایان 2رکعت، نماز را سلام داد و برخاست و به سوی تخته ای که در مسجد بود رفت در آنجا ایستاد و دستهایش را به هم کوفت، همچنان که انسان غضبناک می کند، آنانی که عجله داشتند زود از مسجد بیرون رفتند، ابوهریره می گوید: ابوبکر و عمر بودند، ولی از هیبت و مهابت پیامبر نتوانستند سخنی بگویند، ما گفتیم شاید وحی جدیدی آمده و نماز کوتاه یا کم شده و به صورت دو رکعتی در آمده است. ابوهریره می گوید: ذو الیدین برخاست و عرضه داشت یا رسول الله!! آیا فراموش کردی یا نماز کم شده است! پیامبر فرمود: نه فراموش کردم و نه نماز کم شده است. آنگاه از دیگران سؤال کرد، صحابه عرضه داشتند، بلی یا رسول الله، شما کم خوانده اید! پیامبر به سر جای خویش بازگشته و آن قدر که از نماز کم گزارده بود به جای آورد.آن گاه سلام و تکبیر گفت و سجده ی سهو به جای آورد و به مکان سخنرانی خود بازگشت.[40]

نقد حدیث

علامه عسکری می گوید: ذو الیدین در سال دوم هجری در جنگ بدر به شهادت رسید و ابوهریره در سال هفتم هجری از یمن به مدینه آمد و اسلام آورد و آن وقت که ذو الیدین زنده بود و در مدینه زندگی می کرد، اصولاً ابوهریره مدینه را ندیده است.[41]

جهت آشنایی با شخصیت واقعی ابوهریره، خوب است به این روایت دقت کنید. روزی ابوهریره در میان گروهی از مسلمانان گفت:« قال النبی.... افضل الصدقه ما ترک غنی...»

بهترین صدقه ها مالی است که شخص ثروتمند برای فرزندانش به جای می گذارد. شخصی از ابوهریره می پرسد، آیا این روایت را از پیامبر شنیدی؟ ابو هریره می گوید: نه این روایت را از پیامبر نشنیده ام، بلکه آن را از کیسه ی خود ابو هریره خارج ساختم.[42]

10- پیامبری که به غنا و آوازه خوانی گوش می داد!

در صحیح بخاری و صحیح مسلم، روایاتی وجود دارد که می گوید پیامبر به غنا و آوازه خوانی گوش می داده و حتی اطرافیان را نیز تشویق به این کار می کرده است. از جمله این روایت که «قالت الربیع بنت معوذ بن عفراء جاء النبی * فدخل حین للنبی علی فجلس علی فراش کمجلسک منی فجعلت جدیدیات لنا یضربن بالدف و یندبن من قتل من آبائی یوم بدر اذ قالت امد امن و فینا نبی یعلم ما فی غد فقال دمی هذه و قولی با لّذی کنت تقولین»

چنانچه ملاحظه شد، پیامبر در مجلسی حضور پیدا می کند که در آن دف می زدند و دختران جوان آواز می خواندند.[43]

نقد حدیث

در ذیل آیه ی 6 سوره ی مبارکه ی لقمان «من الناس من یشتری لهو الحدیث» از عایشه نقل میشود که پیامبر خرید و فروش کنیزک آوازه خوان و تعلیم آواز خوانی را حرام کرده است. هم چنین از عبد الله بن مسعود، تفسیر این آیه سؤال شد، او گفت: به خدای سوگند مقصود از «لهو الحدیث» غنا و آوازه خوانی است. ابن عباس و دیگر مفسران بزرگ قدیم اسلام نیز آیه ی فوق را به همین شکل تفسیر کرده اند.[44]

این دو حدیث در تفاسیر و مدارک مهم اهل سنت آمده و در تمام آنها از قول پیامبر-*- بر حرمت غنا و آوازه خوانی استناد شده است. حال چگونه ممکن است پیامبری که مطلبی را حرام کرده، خود مرتکب آن شود.

نقدی کلی روایات جعلی در مورد شخصیّت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)

آیات متعدّدی از قرآن کریم بر منزه بودن شخصیت پیامبر از این افتراها دارد که به طور اجمال به این آیات اشاره می کنیم.

1- خداوند در قرآن کریم به اسوه و الگو بودن پیامبر و رفتارش اشاره کرده است: «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِیرًا[45]» قطعا براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نیكوست براى آن كس كه به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد مى‏كند.

از این آیه استنباط می شود که خداوند متعال بر بندگان خود منت نهاده و پیامبر خود را که از هرگونه خطا و اشتباهی مبرا هست و گفتار و رفتارش در عالی ترین سطح کمال و شایستگی قرار دارد، به عنوان الگوی ایده آل و کامل و در همه ی ابعاد زندگی (نه فقط مثلا امور عبادی) به بشریت معرفی می کند. اسوه بودن پیامبر در تمام ساحت­های زندگی، نکته ی بسیار مهمی است که با آن می توان به کذب و جعلی بودن روایاتی که حاکی از راه داشتن گناه و خطا و اشتباه به کردار ایشان دارد، دلالت کند.

2- دسته‌ی دیگر از آیات که می­تواند نافی تمام روایاتی باشد که به نحوی کار خلاف و نسیان و فراموشی را به شخصیّت پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم نسبت می­دهد، آیاتی است که بر اطاعت و تبیعیّت بی­چون و چرا و نیز معیّت با حضرت فرمان می­دهد، مانند:

«قُلْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ فإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْكَافِرِینَ[46]» بگو خدا و پیامبر [او] را اطاعت كنید پس اگر رویگردان شدند قطعا خداوند كافران را دوست ندارد.

«قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی [47]» بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروى كنید.

«يَا أَيُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ [48]»

در این آیه و آیات مشابه دیگر، اطاعت پیامبر-*- همانند اطاعت خداوند متعال به طور مطلق واجب شمرده شده که مؤید عصمت و معنویت حضرت از هر گونه خطا و اشتباه است. از این رو، همان طور که پیامبر در گفتار، چیزی جز آنچه خواست خدای سبحان است نمی گوید«وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى[49]» در رفتار نیز جز آنچه موجب رضای اوست، انجام نمی دهد. بنابراین، پیروی بی چون و چرا از رسول خدا-*- و همانند او کار را انجام دادن، مستلزم تنزّه ایشان از اعمال ناشایست و نادرست است و از اینرو روایاتی که چنین نسبت­هایی به وی می­دهند، جعلی و نادرستند.[50]

نکته اساسی و کلیدی در این آیات که جامعیت الگو بودن، اطاعت و تبعیت از آن استفاده می شود، عصمت پیامبر عظیم الشأن است؛ چرا که اگر پیامبر مصون از خطا و اشتباه نبود، خداوند اطاعت و تبعیت از او را ، هم ردیف اطاعت و تبعیت از خود قرار نمی داد.

در مورد معیّت با حضرت ختمی مرتب نیز باید گفت که خداوند متعال پس از سفارش اهل ایمان به رعایت تقوا و پارسایی آنها را به معیّت با راستگویان دعوت کرده است. روشن است که مراد از معیت و همراهی، معیت جسمی و مکانی نیست، زیرا نمی شود که همه­ی مؤمنان معیت جسمی و مکانی با صادقین داشته باشند، بلکه مقصود از معیت همان معیتی است که لازمه اش اطاعت است، و اطاعت مطلق و پیروی مطلق نیز مستلزم معصوم بودن و تبرّی از هرگونه گناه و اشتباه است.

از سوی دیگر، خداوند متعال به عموم مؤمنان امر می کند با «صادقین» باشید، بنابراین «صادقین» باید افراد خاصی باشند که همه اهل ایمان موظف هستند از آنان پیروی کنند و اگر «صادق» در آیه شریفه، صادق نسبی گرفته شود همه انسان ها به طور نسبی صادق هستند و معنا ندارد خدای حکیم به آنان دستور دهد از همانند خودشان اطاعت داشته باشند. از این رو لازم است تا این صادقین، معصوم و دارای صدق مطلق باشند تا خدای حکیم به اطاعت مطلق آنان دستور دهد.[51]

منابع روایی شیعه با ده ها روایت از طرق گوناگون نقل می کنند که مراد از صادقین در این آیه شخص پیامبر-*- و اهل بیت طاهرینش می باشند که همه دارای مقام و عصمت می باشند.


پاورقی

[1] - ابن فارس، معجم المقائیس اللغه، ج6، ص117 و فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج3، ص98

[2] - ابن منظور، لسان العرب، ج15، ص325

[3] - طریحی، مجمع البحرین، ج4، ص406

[4] - ابوریّه، محمد، اضواء علی السنه المحمدیه، صلی الله علیه و آله و سلم 119

[5] - صحیح مسلم، ج1، کتاب الأیمان، صلی الله علیه و آله و سلم 191

[6] - همان، ج2، کتاب الجنائز، صلی الله علیه و آله و سلم 671

[7] - ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج6، ص171

[8] - صحیح بخاری، ج2، باب حدیث الأسراء، ص327

[9] - عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبی الأعظم، ج2، صلی الله علیه و آله و سلم 87-89

[10] . محمد صادق غبی، سیری در صحیحین، ج2-1، صلی الله علیه و آله و سلم 225.

[11] . محمد بن جدید طبری، تاریخ طبری، ج2، ص217- همچنین رک: یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج2، ص22.

[12] . داوود معماری، مبانی و روش های نقد متن حدیث، ص210.

[13] . علامه عسکری، نقش ائمه در احیاء دین، ج1، ص314.

[14] . مرتضی عاملی، همان، ص122.

[15] . فرقان/32.

[16] . آیت الله معرفت، التمهید، 81 تا 83.

[17] . محمد صادق نحبی، سیری در صحیحین،ج2-1 صلی الله علیه و آله و سلم 230.

[18] . مریم/30.

[19] . طبری، جامع البیان، ج16، ص603.

[20] . عسکری، همان، ص410.

[21] . معرفت ، همان، ص90 تا 94 ( با اندکی تصرف)

[22] . حج/52.

[23] . طبری، جامع البیان، ج16، ص611.

[24] . همان، ص368.

[25] . مسلم، صحیح مسلم، ج4، کتاب الیرو الضله و الآداب، ص2008.

[26] . عسکری، همان، صلی الله علیه و آله و سلم 227.

[27] . بخاری، صحیح بخاری، کتاب الدعوات، ص187.

[28] . عسکری، همان، صلی الله علیه و آله و سلم 236.

[29] . همان، صلی الله علیه و آله و سلم 237.

[30] . بخاری، الصحیح البخاری، ج6، کتاب فضایل القرآن، ص38.

[31] . اعلی/6

[32] . علامه طباطبایی، المیزان، ج20، ص266.

[33] . زمخشری، الکشاف، ج4، ص578.

[34] . قرطبی، الجامع الاحکام القرآن، ج1، ص30- هم چنین ر ک: طبرسی، مجمع البیان، ج30، ص965.

[35] . مسلم، صحیح مسلم، ج1،کتاب المساجد و مواضع الصلاه، صلی الله علیه و آله و سلم 471.

[36] . مزمل/1-4.

[37] . مزمل/20.

[38] . ق37-40.

[39] طه/1-2.

[40] . مسلم، صحیح مسلم، ج1، کتاب المساجد و المواضع الصلاه، ص404.

[41] . عسکری، همان، صلی الله علیه و آله و سلم 247.

[42] . بخاری، الصحیح البخاری، ج3، کتاب النفقات، ص286.

[43] . بخاری، الصحیح البخاری، ج7، کتاب النکاح، ص108.

[44] . طبری، تفسیر طبری، ج18، ص534- همچنین رک: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج6، ص296. قرطبی، تفسیر قرطبی، ج14، ص36-37-سیوطی، الدر المنشور، ج11، ص616-617.

[45] . احزاب/21.

[46] . آل عمران/32- همچنین رک: انفال/20-21،انفال/46، مائده/92، نساء/59.

[47] . آل عمران/31- همچنین رک: احزاب/21، اعراف/156.

[48] . توبه/119.

[49] . نجم/3.

[50] . موسوی همدانی، ترجمه المیزان، ج4، ص618.

[51] . رک: سید علی البهبهانی، مصباح الهدایه فی اثبات الولایه.

فهرست منابع
1. محمود ابوریه، اضواء علی السنه المحمودیه، او دفاع عن الحدیث، موسسه الاعلمی للمطبوعات بیروت.

2. طبری، تاریخ طبری، دار الفکر، بیروت، ج1، 1418 ق.

3. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، دار صادر، بیروت، بی چا، بی تا.

4. موسوی همدانی، ترجمه المیزان، دار الکتب الاسلامیه

5. محمد هادی معرفت، المهید فی علوم القرآن، موسسه النشر الاسلامی، قم.

6. بدال الدین السیوطی، الدر المنثور، مرکز هجر للجوث و الدراسات العربیه و الاسلامیه، ج1، 1424 ق.

7. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، دار الطیبه للنشر و التوزیع ، مکه، چ2، 1420 ق.

8. قرطبی، تفسیر قرطبی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1405 ق.

9. محمد صادق نجمی، سیری در صحیحین، دفتر انتشارات اسلامی، چ6، 1379 ش.

10. بخاری، صحیح بخاری، دار المعرفه، بیروت، بی چا، بی تا.

11. مسلم، صحیح مسلم، دار المعرفه، بیروت، بی چا، بی تا.

12. مرتضی عاملی، الصحیح من سیره النبی الاعظم، دار السیره، بیروت.

13. طبری، تفسیر طبری،قاهره، ج1، 1424 ق.

14. فیروز آبادی، القاموس المحیط، موسسه الرساله ، بیروت.

15. ابن منظور، لسان العرب، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1408.

16. داوود معماری، مبانی و روش های نقد متن حدیث از دیدگاه اندیشوران شیعه، بوستان کتاب، قم، ج1، 1384 ش.

17. سید علی بهبهانی، مصباح الهدایه فی اثبات الولایه، دار العلم، قم، بی تا، بی چا.

18. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، دار العلم، دمشق، چ1، صلی الله علیه و آله و سلم 1412 ق.

19. ابن فارس، معجم المقائیس اللغه، مکتب الاعلام اسلامی، بی چا،1404 ق.

20. ولی الله نقی پورند، بررسی شخصیت اهل بیت در قرآن، مرکز آموزش مدیریت دولتی، تهران، ج2، 138 ش.


موضوعات مرتبط: علوم قرآن و حدیث ، آزمون دکتری علوم قرآن و حدیث ، حدیث
برچسب‌ها: نقد و بررسی درباره احادیث موضوعه , نقد و بررسی , احادیث موضوعه , دکتری علوم قرآن و حدیث , علوم قرآن و حدیث دکتر مصطفوی | Dr. Mostafavi...
ما را در سایت دکتر مصطفوی | Dr. Mostafavi دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : drmostafavia بازدید : 434 تاريخ : چهارشنبه 21 تير 1396 ساعت: 10:28

خبرنامه