نقد و بررسی روایات تحریف قرآن

ساخت وبلاگ

پرسش : چگونه روایات دال بر تحریف قرآنرا پاسخ مى دهید؟
پاسخ اجمالی:
پاسخ تفصیلی: مهمترین دستاویزى که بعضى براى مساله تحریف به دست آورده اند، روایات مختلفى است که بر اثر عدم درک مفهوم واقعى آن، و یا عدم بررسى سند آنها چنین سوء تعبیرى به وجود آمده است.این روایات بر چند گونه است:
1 ـ قسمتى از این روایات، روایاتى است که مى گوید: على(علیه السلام) بعد از وفات پیامبر(صلى الله علیه وآله) به جمع آورى قرآنپرداخت، و هنگامى که آن را جمع کرد و بر گروهى از صحابه که اطراف مقام خلافترا گرفته بودند، عرضه فرمود، آنها از آن استقبال نکردند و على(علیه السلام) گفت: دیگر آن را نخواهید دید!.ولى با دقت در همین روایات روشن مى شود، قرآنِ نزد على(علیه السلام) با دیگر قرآنها ابداً تفاوت نداشت، بلکه این تفاوت در سه چیز بود: نخست این که: آیات و سورهها به ترتیب نزول تنظیم شده بود. دیگر این که: شان نزول هر آیهو سورهدر کنار آن قید شده بود. سومین امتیاز این که تفسیرهایى که از پیامبر(صلى اللهعلیه وآله) شنیده بود و همچنین آیات ناسخ و منسوخ در آن درج شده بود.بنابراین، قرآنى که على(علیه السلام) به جمع آورى آن پرداخت، چیزى جز این قرآننبود و مازادش «تفسیرها» و «تاویل ها» و «شان نزول ها» و «تمیز ناسخ و منسوخ» و مانند آن بوده است، و به تعبیر دیگر، هم قرآنبود، و هم تفسیر اصیل قرآن.در کتاب «سلیم بن قیس» مى خوانیم: «اِنَّ اَمِیْرَالْمُوْمِنِیْنَ(علیه السلام) لَمّا رَاى غَدْرَ الصَّحابَهِ وَ قِلَّهَ وَفایِهِمْ لَزِمَ بَیْتَهُ، وَ اَقْبَلَ عَلَى الْقُرْآنِ...، فَلَمّا جَمَعَهُ کُلَّهُ، وَ کَتَبَهُ بِیَدِهِ، تَنْزِیْلَهُ وَ تَاْوِیْلَهُ وَ النّاسِخَ مِنْهُ وَ الْمَنْسُوخَ، بَعَثَ اِلَیْهِ اَبُوبَکْرَ اَنْ اُخْرُجْ فَبایِعْ، فَبَعَثَ اِلَیْهِ اَنِّى مَشْغُولٌ فَقَدْ آلَیْتُ عَلى نَفْسِى یَمِیْناً لا اَرْتَدِى بِرِداء اِلاّ لِلْصَّلاه حَتّى اُوَلِّفَ الْقُرْآنَ وَ اَجْمَعَهُ...»: (هنگامى که امیرمومنان على(علیه السلام) خیانت و بىوفایى صحابهرا مشاهده کرد، خانه را ترک نگفت، به قرآنروى آورد، [و مشغول جمع آورى همه قرآن، و نوشتن آن با دست خود شد]... و هنگامى که تمام آن را جمع و آن را با دست خود نوشت و حتى تنزیلو تأویلو ناسخ و منسوخ آن را جمع آورى فرمود، در این هنگام، ابوبکربه سراغ امام فرستاد که از خانه بیرون آى و بیعتکن! او در پاسخ، پیغام فرستاد: من مشغولم، سوگند یاد کرده ام که عبا بر دوش نگیرم مگر براى نمازتا همه قرآنرا گردآورى کنم...).(1)
2 ـ قسمتى دیگر از این روایات روایاتى است که اشاره به تحریف معنوى قرآنمى کند. زیرا مى دانیم تحریف بر سه گونه است: «تحریف لفظى»، «تحریف معنوى» و «تحریف عملى».منظور از «تحریف لفظى» آنست که در الفاظ و عبارات قرآنکم و زیاد و تغییر داده شود (این همان چیزى است که ما و همه محققان اسلامآن را شدیداً انکار مى کنیم).«تحریف معنوى» آنست که آیهاى را آن چنان معنى و تفسیرکنند که خلاف مفهوم واقعى آن باشد.و نیز «تحریف عملى» آنست که آن را بر خلاف، عمل کنند. مثلاً در تفسیر «على بن ابراهیم» از «ابوذر» چنین مى خوانیم: هنگامى که آیه: «یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ»(2) نازل شد، پیامبر(صلى اللهعلیه وآله) فرمود: روز قیامت از مردم سوال مى کنند: با ثقلین(قرآن و عترت پیامبر) چه کردید؟ مى گویند: «اَمّا الاَکْبَرُ فَحَرَّفْناهُ، وَ نَبَذْناهُ وَراءَ ظُهُورِنا...»؛ (ما ثقل اکبر (قرآن) را تحریف کردیم و پشت سر انداختیم).(3) پیداست منظور از تحریف، در اینجا همان دگرگون ساختن مفهوم قرآنو پشتِ سر انداختن آنست.
3 ـ قسمت دیگرى از این روایات، روایاتى است که قطعاً مجعول است و براى بى اعتبار ساختن قرآنبه دست دشمنان و منحرفان یا افراد نادان ساخته و پرداخته شده است. مانند روایات متعددى که از «احمد بن محمّد بن سیّارى» نقل شده است که عدد این روایات به صد و هشتاد و هشت روایت! بالغ مى شود(4) و مرحوم «حاجى نورى» در کتاب «فصل الخطاب» فراوان از او نقل کرده است.«سیّارى» راوى این احادیث، به گفته بسیارى از بزرگان علم رجال، کسى بوده است، فاسد المذهب، غیر قابل اعتماد، و ضعیف الحدیث، و به گفته بعضى، اهل غلوّ، منحرف، معروف به اعتقاد به تناسخو کذّاب، و به گفته «کشّى» صاحب رجال معروف، امام جواد(علیه السلام) در نامه خود، ادعاهاى «سیّارى» را باطل و بى اساس خوانده است.البته روایات تحریف، منحصر به «سیّارى» نیست ولى قسمت مهمش به او باز مى گردد!.در میان این روایات مجعول، روایات مضحکى دیده مى شود که هر کس مختصر اهل مطالعه باشد، فوراً به فساد آن پى مى برد. مانند روایتى که مى گوید در آیه3 سوره «نساء»: «وَ اِنْ خِفْتُمْ اَلاّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتامى فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ» در میان شرط و جزا «اِنْ ـ فَانْکِحُوا» بیش از یک سوم قرآن ساقط شده است!!! در حالى که در تفسیرسوره «نساء» آمده است: شرط و جزاء در آیه فوق کاملاً با یکدیگر مربوطند و حتى یک کلمه در میان این دو اسقاط نشده است. به علاوه بیش از یک سوم قرآنحداقل معادل چهارده جزء قرآنمى شود! این بسیار خنده آور است که، کسى ادعا کند: قرآنبا آن همه نویسندگان و کتاب وحى و آن همه حافظان و قاریان از زمان پیامبر(صلى اللهعلیه وآله) به بعد چهارده جزاش بر باد رفته و کسى آگاه نشده؟ این دروغگویان و دروغپردازان، توجه به این واقعیت تاریخى نکرده اند که: قرآن، قانون اساسى و همه چیز مسلمانان را از آغاز تشکیل مى داد، شب و روز در همه خانه ها و مساجد تلاوتمى شد، چیزى نبود که حتى یک کلمه آن را بتوان اسقاط کرد، چه رسد به چهارده جزء! دروغى به این بزرگى دلیل روشنى بر ناشى گرى جاعلان این گونه احادیث است. بسیارى از بهانه جویان در اینجا به سراغ کتاب «فصل الخطاب» که در بالا اشاره کردیم (نوشته مرحوم حاجى نورى) مى روند که در زمینه تحریف نگاشته است.ولى این کتاب با توجه به آنچه در بالا گفتیم وضعش روشن مى شود، علاوه بر آن مرحوم حاج شیخ «آقا بزرگ تهرانى» که شاگرد مبرز مرحوم «حاجى نورى» است در شرح حال استادش در جلد اول «مستدرک الوسایل» مى گوید: اما در مورد کتاب «فصل الخطاب» کراراً از استادم شنیدم مى فرمود: مطالبى که در «فصل الخطاب» است، عقیده شخصى من نیست، بلکه این کتاب را براى طرح بحث و اشکال نوشتم، و اشارتاً عقیده خودم راجع به عدم تحریف را آورده ام، و بهتر بود نام کتاب را «فَصْلُ الْخِطابِ فِى عَدَمِ تَحْرِیْفِ الْکِتابِ» مى گذاردم.سپس مرحوم «محدث تهرانى» مى گوید: «ما از نظر عمل روش استاد خودمان را به خوبى مى دیدیم که هیچگونه وزن و ارزشى براى اخبار تحریف قایل نبود، بلکه آنها را از اخبارى مى دانست که، باید بر دیوار کوبند، تنها کسى مى تواند نسبت تحریف را به استاد ما بدهد که، به مرام و عقیده او آشنا نبوده باشد».آخرین سخن این که: آنها که نمى توانستند و یا که نمى خواستند عظمت این کتاب آسمانى را براى مسلمانان احساس کنند، کوشش کردند: با این گونه خرافه ها و اباطیل، قرآنرا از اصالت بیندازند، و دستهاى زیادى در گذشته و امروز، در این زمینه کار کرده و مى کند.(5)

پی نوشت:
(1). «بحار الانوار»، جلد 92، صفحه 40.
(2). سوره آل عمران، آیه 106.
(3). تفسير«برهان»، ذيل آيه 106 سوره آل عمران.
(4). اين احصاء و شمارش را نويسنده كتاب «برهان روشن» در آن كتاب آورده است.
(5). گرد آوري از کتاب: تفسیر نمونه، آيت الله العظمي مکارم شيرازي، دارالکتب الإسلامیه، چاپ بیست و هفتم، ج 11، ص 40.


نقد وبررسي روايات تحريف

در پاسخ با سلام وتشکر از اهتمام شما به درک صحیح مسائل مربوط به قرآن، به استحضار می رساند
1- نظرمشهور علمای امامیه از شیخ صدوق گرفته تا زمان حاضرو نیز نظر محققین از این علما بر عدم تحریف قرآن کریم است.
نظریه گروهى اندك از اخباریان شیعه و جمعى از اهل سنت مبنى بر تحریف قرآن در برابر راى قاطع دانشمندان و قرآن شناسان شیعى و سنى بر مصونیت قرآن از تحریف، قابل ذكر و اعتنا نیست.
قرآن و روایات تحریف، حضرت علامه طباطبایى، دربارهى این گونه روایات بحث مبسوطى دارند كه حاصل آن این است. گرچه عدهاى از محدثین شیعه و حشویه و جماعتى از محدثین اهل سنت دربارهى تحریف قرآن با اخبارى كه در كتب معتبر شیعه و در صحاح سنّىها نقل شده است، استدلال كردهاند؛ اما به موجب دلایل و براهین متقن، هیچ كدام از آن اخبار بر تحریف قرآن دلالت نمىكنند. زیرا: 1. تمسك به اخبار براى اثبات تحریف قرآن، مستلزم حجت نبودن خود آن اخبار است؛ زیرا با قبول تحریف قرآن، بر نبوت خاتم الانبیاء دلیلى باقى نمىماند، تا چه رسد به امامت امامان و حجیت اخبار ایشان. اساساً خبر، وقتى حجیت دارد كه قرآن پشتوانه ى آن باشد. اگر استحكام قرآن با این اخبار متزلزل شود، خودبهخود استحكام اخبار هم سست مىشود؛ لذا وضع این اخبار به گونهاى است كه از فرض وجودشان، عدم خودشان لازم خواهد آمد.
2. احتمال دسیسه و جعل حدیث كه احتمالى قوى است و قرائن آن را تأیید مىكنند، به خصوص روایات مربوط به خلقت، تاریخ انبیا، حوادث صدر اسلام و اخبار وارده در تفاسیر آیات، اعتبارى براى این گونه روایات باقى نمىگذارد؛ لذا نه حجیت شرعى پیدا مىكنند و نه حجیت عقلائى، حتى صحیحترین آنها از نظر سند هم از ارزش مىافتد. زیرا از نفى دروغ عمدى نمىتوان احتمال فریب خوردن را منتفى داشت.
3. همهى آن روایات، خبرهاى واحدى مىباشند كه یا سندشان ضعیف است و یا در دلالت قاصرند و به فرض صحت سند و روشنى دلالت، تنها موجب ظن مىباشند. این اخبار از نظر سند مرسل یا مقطوع هستند و بر اساس علم حدیث از ارزش ساقط مىباشند. از نظر دلالت بر تحریف هم، به دلایل ذیل قاصرند:
الف. بسیارى از روایات كه آیهاى از قرآن همراه با عبارتى افزون بر اصل آن آیه آمده است، در صدد تفسیر و بیان تفصیلى آن آیه مىباشد و دلالتى بر الحاق آن عبارت به آیهى قرآنى ندارد؛ مثلاً در روایتى در كافى، امام صادق (ع) در تفسیر آیهى «وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا» (4:135) فرموده است: «ان تلووا (الامر) و تعرضوا (عما امرتهم به)» كه جملات بین پرانتز آن، تفسیر آیه است نه جزء آیه. و همین طور است عبارت «فى على» در آخر آیهى «یا أَیهَا اَلرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیكَ (فى على)» (5:67). روایت نمىخواهد بگوید آن كلمه جزء قرآن است، بلكه مىخواهد بگوید آیه در حق آن جناب نازل شده است.
ب. در روایاتى كه در مقام تفسیر آیهاى است، ذكرى و یا دعایى به آن اضافه مىنمایند تا مردم هنگام تلاوت، رعایت ادب آن آیه را بكنند؛ مانند روایتى كه در آن عبارت «كذلك الله ربى» در آخر سورهى توحید از زبان مبارك امام رضا (ع) نقل شده است.
ج. اختلافاتى كه در باب نوع الفاظ آیات در روایات مشاهده مىشود، قرینه بر این است كه مراد، تفسیر آیه به معناست؛ مثل روایات مربوط به آیهى «وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اَللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ» (3:123) كه در بعضى «انتم ضعفاء» آمده و در برخى «انتم قلیل» ذكر شده است.
4. گاهى در میان برخى از روایات منقوله تعارض و تنافى مشاهده مىشود كه بر اساس قاعدهى كلى «تساقط روایات در هنگام تعارض»، باید به تساقط آنها حكم كرد. مانند روایات وارده از طرق خاصه و عامه و در این كه آیهاى در قرآن براى حكم سنگسار بوده و افتاده است. در یكى آمده است: «اذا زنى الشیخ و الشیخة فارجموهما البتة فانهما قضیا الشهوة» و در دیگرى آورده است: «الشیخ و الشیخة اذا زنیا فارجموهما البتة...» و در بعضى آمده است: «و بما قضیا من اللذة» و در برخى آورده است: «نكالاً من الله و الله علیم حكیم» و در بعضى هم آخر آیه آمده است: «نَكالاً مِنَ اَللَّهِ وَ اَللَّهُ عَزِیزٌ حَكِیمٌ» (5:38) افزون بر آنچه گذشت، روایات فوق با حدیث شریف ثقلین، كه استحكام سندى و دلالتى آن بر صیانت قرآن بر كسى پوشیده نیست، تنافى دارند و از طرفى با مفاد روایاتى كه امر به عرضهى آنها بر قرآن مىنمایند و محوریت را قرآن معرفى مىكنند، سازگارى ندارند. (براى آگاهى بیشتر ر.ك: علامه طباطبایى: ترجمه تفسیر المیزان، ج 12، ص 150 - 192 محمدهادى معرفت: مصونیت قرآن از تحریف، ترجمه محمد شهرابى)
محدث نورى و فصل الخطاب
نقطه عطف مهم در تاریخ مساله تحریف، تالیف كتابى است مستقلا در این زمینه یعنى در ادعا و سـعـى در اثـبـات وقـوع تحریف در قرآن، به قلم یكى از بزرگترین محدثان شیعه در اوایل قرن چـهـاردهـم، ایـن محدث حاج میرزا حسین بن مولى محمد تقى طبرسى (1254 - 1320 ق) از شاگردان آیت اللّه میرزا محمدحسن شیرازى است كه دو تن از معروفترین شاگردان او یكى حاج شـیخ عباس قمى صاحب مفاتیح الجنان و سفینة البحار و دیگرى آقابزرگ تهرانى صاحب الذریعة است.
محدث نورى كتاب فصل الخطاب فى تحریف كتاب رب الارباب را در سه مقدمه و دوازده فصل و یـك خـاتـمه تدوین كرده است و در فصول دوازده گانه دلایلى براى اثبات تحریف عرضه داشته است. بنده خودم به مدت 5سال در مورد اثبات مصونیت قرآن ونفی تحریف کار کرده ام و کتاب محدث نوری را از اول تا آخر مطالعه و با محققان مورد مذاکره و مباحثه قرار داده ام،که حاصل آن اینست که اگر ما روایات نقل شده فصل الخطاب را هم قبول کنیم ضرری به قرآن کریم نمی زند؛ زیرا عمده آنها به اختلاف قرائت ها و حذف کلماتی بر می گردد که جنبه توضیح برای آیه دارد نه اینکه از وحی قرآنی چیزی کم شده باشد. این موضوع دامنه داری است که نیاز به بحث های طولانی دارد لکن جهت آگاهی از پاسخ این سئوال توجه شما را به توضیحات بزرگان دین که در ادامه می آید جلب می نمایم.
اكثر قریب به اتفاق این روایات كه ادعای تواتر آنها شده، معتبر نیستند و مجموع روایات معتبر آنها نزدیك به چهل روایت است. برخی از این مجموعه تكراری است. برخی از آنها كاملاً بی‌ارتباط با تحریف است و تعدادی، تغییرات غیر موثر در معنای آیات را مطرح ساخته است. بسیاری از آنها مطالب تفسیری و ذكر مصداق و شأن نزول و نقل به معنا و اقتباس است و در برخی از آنها نیز تعابیری كلی به كار رفته كه شمول آنها نسبت به تحریف لفظی نیازمند دلیل دیگری است. فقط یك روایت صحیح در این مجموعه وجود دارد كه ظاهر، بلكه صریح آن حذف شدن نزدیك به دو سوم از قرآن مجید است. به توضیحی فشرده در این زمینه اكتفا می‌شود:
1. از مجموع روایات ذكرشده كه در دلیل یازدهم و دوازدهم فصل الخطاب آمده است، حدود چهل روایات معتبر به چشم می‌خورد و مجموعه روایات مسند آن (اعم از صحیح، ضعیف و مجهول)بیش از چهارصد روایت است كه ادعای تواتر اجمالی آنها، سخنی گزاف نیست؛ هر چند در مفاد و محدوده تواتر، جای بحث و مناقشه فراوان وجود دارد و استفاده تحریف مورد نظر مدعیان تحریف، از آن غیر ممكن است. از مجموعه روایات مسند نیز تعداد بسیار زیادی (نزدیك به دو سوم آن) از شخصی به نام سیاری نقل شده كه دانشمندان علم رجال او را دروغگو و جعل ‌كننده حدیث معرفی كرده‌اند.
2. در مجموعه روایات معتبر (از نظر سند) چهارده روایات تكراری است؛ به این معنا كه هر دو روایات راجع به یك آیه سخن می‌گویند و در نتیجه از موارد ادعایی تحریف، هفت مورد كاسته می‌شود. چهار مورد از این روایات بی‌ارتباط با بحث تحریف و ذكر آنها در این مجموعه سوال‌ ا‌نگیز، بلكه شگفت‌انگیز است؛ به عنوان مثال در این مجموعه روایتی از كامل ‌الزیارات نقل شده كه امام صادق (ع) درباره آیه شریف «واذا المَوؤُدة سئلت بای ذنب قتلت» می‌فرماید «نزلت فی الحسین‌بن علی (ع)» روشن است كه به هیچ وجه نمی‌توان ادعا كرد كه جمله نزلت فی الحسین‌بن علی (ع) ادامه آیه بوده و از قرآن‌های كنونی حذف شده‌است. با توجه به دو نكته پیش گفته، موارد ادعایی تحریف به كم‌تر از سی مورد تقلیل می‌یابد.
3.هفت روایت كه یكی از آنها مكرر است و نیز صدر سه روایت دیگر مشتمل بر تغییر اندكی در آیه است كه تأثیری در آیه ندارد؛ مانند آن‌كه در یكی از این روایات، آیه «فانزل الله سكینته علیه» «فانزل الله سكینته علی رسوله» نقل شده كه تأثیری در معنا ندارد؛ در نتیجه موارد ادعایی به بیست و چند روایت تقلیل می‌یابد.
4.نزدیك به نیمی از روایات باقی مانده، در مقام تفسیر، ذكر مصداق، شأن نزول و تأویل یا معانی بطنی آیات هستند؛ به عنوان مثال در ادامه تلاوت آیه آمده است: «حافظوا علی الصّلوات الصّلوة الوسطی؛ و هی صلوة الظّهر و هی اوّل صلوة صلّاها رسول‌الله وهی وسط النّهار»؛ و آن [نماز میانه] نماز ظهر است و اولین نمازی است كه پیامبر آن را به جای آورده و [وقت آن] در میان روز است. با اندكی تأمل در روایت یاد شده و موارد مشابه آن روشن می‌شود كه این روایات، درصدد تلاوت آیه نیستند؛ بلكه در مقام تفسیر و توضیح آنند و با توجه به این‌كه آیه مذكور در این روایت، در روایات متعددی كه در منابع معتبر شیعه نقل شده، به همان صورت كه در قرآن‌های فعلی آمده، تلاوت شده است، تردیدی باقی نمی‌ماند كه نمی‌توان با استناد به برخی روایات مرسله یا نقل شده در منابع غیر معتبر، مدعی شد كه این آیه تحریف «صلوة العصر» از آن حذف شده است. منشأ اشتباه مدعیان تحریف آن است كه آنان با ذهنیت و پیش فرض تحریف به سراغ این نوع روایات رفته‌اند و سوال راوی حدیث را كه از مفاد آیه و تفسیر آن پرسیده، سوال از تلاوت و قرائت آیه حمل كرده‌اند و مسلّم پنداشته‌اند كه راوی در قرائت آیه تردید داشته؛ لذا از امام راجع به آن سوال كرده و امام تلاوت درست آیه را برای راوی ارائه فرموده است؛ در صورتی كه هیچ شاهد و قرینه‌ای بر این‌ كه مقصود سوال ‌كننده، آیه باشد، وجود ندارد؛ بلكه در همین روایات شواهد روشنی بر این‌كه سوال از مفاد آیه است یافت می‌شود.
5. در تعدادی از این روایات (چهارده روایت) آیه، نقل به معنا شده و امام به مفاد آیه استناد كرده یا از آیه در بیان خویش اقتباس كرده است؛ مانند روایت نقل شده از كافی كه در آن، راوی از «آیه اطیعوا الله و اطیعواالرسول و اولی‌الامر منكم فان تنازعتم فی شیئی فردوده الی الله و الرسول» سوال میكند و امام می‌فرماید: «فان خفتم تنازعاً فی امر فردّوه الی الله و الی الرسول و الی اولی‌الامر منكم، كذا نزلت الآیه و كیف یامرهم الله عزّوجلّ بطاعه ولاةالامر و یرخص فی منازعاتهم»؛ پس اگر از اختلاف در امری بیمناك بودید، آن را به خدا و رسولش و صاحبان امر از خودتان برگردانید. آیه این‌گونه نازل شده است. چگونه خداوند (عزوجل) [از یك سو] دستور به اطاعت از صاحبان امر می‌دهد و [از سوی دیگر] نزاع كردن با آنان را مجاز می‌شمرد. جمله «كیف یامرهم...» به روشنی دلالت دارد كه مقصود پرسش راوی مربوط به چگونگی قرائت آیه و مسأله تحریف نبوده و مقصود امام (ع) از «كذا نزلت الآیة» آن نیست كه عبارت «فان تنازعتم» در موقع نزول «فان خفتم تنازعاً فی امر» بوده است؛ بلكه پرسش راوی این است كه آیا مقصود از «تنازعتم فی‌الامر» اختلاف مردم با اولی‌الامر است یا اختلاف مردم با یكدیگر است؟ و امام در پاسخ می‌فرماید: مقصود اختلاف مردم با یكدیگر است و گرنه چگونه در صدر آیه، دستور به اطاعت مطلق از اولی‌الامر می‌دهد و در ذیل آن اجازه منازعه با آنان را مطرح می‌سازد؟ این نوع برداشت از آیه به معنای تناقض صدر و ذیل آیه است كه باطل است؛ پس مقصود، نزاع مردم با یكدیگر است كه موظفند طبق مفاد آیه به خدا و رسول و پس از وی به اولی‌الامر برای حل اختلاف رجوع كنند؛ با این بیان روشن می‌شود كه تعبیر «والی رسوله و الی اولی الامر منكم» نیز از باب بیان مفاد آیه و مقصود از آن است.
6. در سایر روایات به جز دو روایت كه در شماره 7 به آن می‌پردازیم، تعابیری كلی آمده كه شمول آن‌ها نسبت به تحریف لفظی مورد نظر مدعیان تحریف، نیازمند دلیل و قرینه است و هیچ دلیل و قرینه متقنی بر آن نیست و یا در آنها مطالبی مطرح شده كه هیچ ملازمه‌ای بین آنها با تحریف قرآن وجود ندارد؛ مانند:
الف) اگر مردم قرآن را آن‌گونه كه نازل شده می‌خواندند، حتی دو نفر هم با یكدیگر اختلاف پیدا نمی‌كردند.
ب)آن‌گاه كه حضرت مهدی (ع) ظهور كند، قرآن علی (ع) را می‌آورد و قرآن را آن‌گونه كه باید تلاوت می‌فرماید.
ج)هیچ‌كس جز اوصیای پیامبر نمی‌تواند ادعا كند كه تمام قرآن ظاهر و باطنش را جمع كرده‌است.
د) قرآن را تحریف كرده‌اند و مردم در تمام باور داشت‌ها مبانی رفتارشان دچار تحریف شده‌اند.
سه نوع روایت نخست، ناظر به قرآن با تفسیر و شأن نزول و بیان مصداق و تأویل آن و مطابق با ترتیب نزول است؛ آن‌گونه كه در بیان تفاوت قرآن علی (ع) با قرآن كنونی ذكر شد و از روایت نوع سوم نیز استفاده می‌شود. روایت چهارم هم ناظر به تحریف معنوی است؛ زیرا دچار تحریف شدن مردم در همه معتقدات، لازمه‌اش آن است كه آیات مربوط به اصول دین در قرآن تحریف شده باشد یا مردم در اعتقاد به توحید و نبوت و معاد نیز منحرف شده باشند؛ بنابراین، هیچ دلیلی بر شمول این روایات نسبت به تحریف لفظی قرآن وجود ندارد و استدلال به آنها برای اثبات این مدعا از اتقان كافی برخوردار نیست؛ به ویژه كه در روایات دیگر بر تحریف معنوی قرآن و محفوظ و مصون ماندن الفاظ و عبارات آن تأكید شده است.
7. از دو روایت باقی مانده یكی مربوط به قسمتی از آیه 95 سوره مائده است كه در قرآن‌های كنونی عبارت «یحكم به ذوا عدل منكم» است و در روایت «یحكم به ذوعدل منكم» خوانده شده است؛ علاوه بر آن كه مصداق ذو عدل را نیز امام می‌داند؛ ولی باید توجه داشت كه در بیشتر روایاتی كه این آیه در آنها به كار رفته، تعبیر ذواعدل (طبق عبارت قرآن‌های موجود) در آمده است و فقط در یك روایت، تعبیر ذو عدل ذكر شده و در آن‌ آمده است كه ذواعدل از خطای نویسندگان است؛ ولی این روایت نیز به دو صورت نقل شده و در نقل دیگر این گونه است؛ «یحكم به ذواعدل منكم فالعدل رسول الله (ص) والامام من بعده یحكم به و هو ذو عدل فاذا علمت ما حكم الله به من رسول الله و الامام فحسبك و لاتسأل»؛ عدل رسول الله و امام پس از اوست كه در مورد آن قضاوت می‌كند و او (رسول الله یا امام پس از او) صاحب عدل است، پس وقتی از طریق رسول الله و امام آن چه را كه خدا به آن حكم كرده، دانستی تو را كافی است و دیگر سوال مكن. با توجه به این روایت روشن می‌شود كه نقل دیگر، یا تقطیع شده این روایت و یا تلخیص نادرست آن است و روایات در مقام توضیح آیه هستند و امام و پیامبر را «ذوعدل» نامیده‌اند و یادآور می‌شوند كه در وقتی یا امام حكمی كرد، كفایت می‌كند و نیاز به سوال ندارد و «ذواعدل» یاد شده در آیه، مقصود دو نفر انسان عادل از مسلمانان نیست؛ بلكه حكم پیامبر با امام است كه دو فرد برجسته ذوعدل هستند و ذواعدل بر آن دو منطبق است. در روایت دوم آمده است: «ان القرآن الذی جاء جبرئیل (ع) الی محمد (ص) سبعةعشر الف آیة» به راستی قرآنی را كه جبرئیل به سوی پیامبر آورد، هفده هزار آیه بوده است. این روایت نیز در كتاب وافی بدون واژه «عشر» به این صورت «سبعة آلاف آیه» نقل شده و مفاد آن هفت هزار آیه می‌شود كه نزدیك به شماره آیات قرآن موجود است؛ افزون بر آن می‌تواند مقصود از این روایت، علاوه بر متن قرآن، توضیح و تفسیر آن كه جبرئیل از سوی خدا برای پیامبر (ص) آورده است نیز باشد؛ نظیر آن چه مرحوم صدوق در كتاب اعتقادات خود فرموده است كه آن چه از وحی به عنوان غیر قرآن نازل شده اگر به وحی قرآنی افزوده شود، به هفده آیه می‌رسد. (معارف قرآن (6) قرآن شناسی،استاد محمد تقی مصباح یزدی)
با مطالعه دقیق مطالب فوق، پاسخ همه شبهات در این زمینه داده می شود، وغبار از چهره نورانی قرآن بر گرفته می شود، تمام آنچه در این زمینه طرح شده، در کتاب فصل الخطاب گردآوری شده که پاسخ آن داده شد، ضمن اینکه در قصد حاجی نوری حرف هائی مطرح است.


موضوعات مرتبط: علوم قرآن و حدیث ، علوم قرآن ، وبلاگ علوم قرآن و حدیث دکتر مصطفوی | Dr. Mostafavi...
ما را در سایت دکتر مصطفوی | Dr. Mostafavi دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : drmostafavia بازدید : 233 تاريخ : پنجشنبه 8 تير 1396 ساعت: 22:27

خبرنامه